رضا نورمحمدی

شهید رضا نورمحمدی

تاریخ شهادت:
۱۴ خرداد ۱۳۶۱
تعداد بازدید ۲۶۳۶ بار
سردار شهيد رضا نورمحمدى در سال 1337 در آبادان متولد شد و روحيه ظلم‌ستيزى و دستگيرى از مظلومان از كودكى در او بارز و برجسته بود. مثلاً مدير مدرسه رضا دانش‌آموزى را به واسطه پوشيدن لباس‌هاى مندرس، جلوى بقيه كتك زده و از مدرسه اخراج مى‌كند. رضا او را تعقيب كرده تا منزل و وضع زندگى فقيرانه آن‌ها را ‌ببيند با كمك بچه‌ها يك دست لباس براى او خريده و مدير مدرسه را مجبور مى‌سازد جلوى همه از او عذرخواهى كرده لباس‌ها را به‌عنوان جايزه به اين دانش‌آموز فقير بدهد. در دوران دبيرستان با آثار و نهضت امام خمينى آشنا شد و مبارزات خود را براى بيدارى ملت شروع نمود. تا آن‌جا كه مورد تعقيب ساواك قرار گرفت و مجبور شد كتب خود را مخفى سازد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى اولين فتنه‌اى كه در خوزستان پديد آمد فتنه " خلق عرب" بود. شهيد نورمحمدى كه به قصد ادامه تحصيل عازم هند بود مبارزه را بر تحصيل مقدم شمرده همراه يك گروه 22 نفره مسلح شده به شادگان رفت و در حراست از منطقه و بازگرداندن آرامش به آن ايفاى نقش نمود. با آرامش اوضاع وارد يك شركت ساختمانى شده با توجه به رشته‌اش به كارهاى برق ساختمانى پرداخت. در شركت نيز روحيه حمايت از مظلوم او سبب شد كه براى احقاق حقوق كارگران شبانه‌روز تلاش نمايد و به‌عنوان نماينده كارگران و شوراى اسلامى خرمشهر در كنگره تدوين قانون كار براى دو مرتبه انتخاب شود. همزمان با انتخاب دوم‌ او براى كنگره، تجاوز رژيم بعث به ميهن آغاز شد و رضا براى دومين بار به عزم دفاع از انقلاب مسلح شد و تا پايان عمر گرانقدرش سلاح را بر زمين نگذاشت. اين سردار بزرگ در تمام عمليات‌هاى بزرگ و كوچك تا عمليات بدر شركت داشت و استراحت او صرفاً در فواصل 15 بار مجروحيت او بود كه بر تخت بيمارستان خوابيده بود. يكى از اولين عمليات‌هايى كه سردار نورمحمدى به‌عنوان فرمانده در آن شركت كرد آزادسازى"تپه‌هاى مدن" در جبهه جنوب بود. براى فتح آن بارها رزمندگان حمله كرده و تلفات زيادى متحمل شده بودند. اين بار پرچم به دست كسى بود كه "او خدا و رسول را دوست داشت و خدا و رسول نيز او را دوست داشتند". شهيد نورمحمدى پس از 40 روز مقاومت دليرانه تا سقوط خرمشهر با دلى پرخون و قلبى شكسته به آن سوى"پل نو" خرمشهر عقب‌نشينى كرد تا جلوى پيشروى دشمن را به سمت آبادان بگيرد. پس از آن به"ايستگاه هفت" آبادان رفته با شبيخون‌هاى فراوان جلوى عمليات عراق را كه قصد زدن پل روى"بهمن‌شير" را داشت گرفت. در دي‌ماه 1359 به همراهى يك گروه هفت نفره به جزيره مينو رفت و علي‌رغم اين‌كه تقريباً تمامى جزيره به لحاظ شكسته شدن سدها زير آب رفته بود با مشقت تمام، خط پدافندى ايجاد كرد و ابتكار عمل را در جزيره مينو به دست گرفت و با اشرافيت بر جاده تداركاتى"فاو-‌بصره" آن را براى دشمن ناامن كرد. او كه در چالاكى و چابكى يك چريك تمام عيار بود مع‌الوصف چند دوره آموزش پارتيزانى در تهران، بستان و شوش را نيز پشت‌سر گذاشت.
در عمليات"طريق‌القدس" با از جان گذشتگى و شهامت چندين تانك دشمن را منهدم و منطقه آزاد شده را تثبيت نمود. آن‌گاه با گروه جنگ‌هاى نامنظم براى دفع حمله عراق به‌"دهلاويه" رفت و از صبح تا ظهر تعداد زيادى تانك و نفربر زرهى را كه در آن منطقه بودند به آتش كشيد. در اين عمليات او از ناحيه شكم و پا به شدت مجروح گرديد. پس از بهبود ، خانواده او كه به واسطه جنگ به نجف‌آباد مهاجرت كرده بودند از او خواستند به يارى آنان برود و او نيز در شركت ذوب آهن اصفهان استخدام گرديد و پس از سر و سامان دادن به وضع خانواده، به جايى‌كه هميشه در فكر و آرزويش بود رفت و در تاريخ 61/7/21 از طريق بسيج نجف‌آباد به جبهه اعزام شد. در عمليات محرم علاوه بر فرماندهى گردان، مسئوليت تيم‌هاى ويژه خنثى‌سازى كمين را نيز برعهده گرفت و به لحاظ شايستگى‌هايش در جهت استحكام خطوط دفاعى، مأموريت سازماندهى گردان جديد و دفاع در برابر پاتك‌هاى دشمن نيز به او واگذار شد و سرافراز و سربلند از عهده آن بيرون آمد. سردار شهيد در عمليات والفجر مقدماتى چون مثل هميشه جلودار صف رزمندگان بود مجروح شد ولى باداشتن مسئوليت حساس حاضر نشد به عقب برگردد . پس از آن گردان خود را براى شركت در عمليات والفجر يك آماده كرد و با يورشى برق‌آسا خطوط دفاعى دشمن را در هم ريخت. آزادى‌سازى"تپه كينگ" در عمليات والفجر2، از ديگر افتخارات اوست. در مرحله دوم اين عمليات مجدداً مجروح گشت و پس از يك ماه درمان در نجف‌آباد به جبهه بازگشت و در عمليات والفجر4 حماسه‌هاى ديگرى خلق كرد. بعد از عمليات به جنوب رفته مسئوليت محور عملياتى را پذيرا شد. در جزاير مجنون طى عمليات خيبر فرماندهى و هدايت محور به‌عهده رضا بود و پس از آن‌كه جبهه از يك آرامش نسبى برخوردار شد به مداواى جراحت‌هاى خود پرداخت. در عمليات بدر از مرحله شناسايى تا مرحله عمل حاضر بود. در اين عمليات فرماندهى محور عملياتى برعهده او بود و در مرحله دوم عمليات بدر پس از آن‌كه با آب دجله وضو ساخت به سالار خود حسين پيوست. سردار شهيد رضا نورمحمدى، عمرى را با پاكى و صداقت سپرى كرد. هيچ‌گاه كارش را به ديگران واگذار نكرد. حتى براى شستن جورابش به مادرش اعتراض كرد. تمام ابتكار و خلاقيتش را براى پيشرفت جنگ و پيشبرد اهداف انقلاب به كار برد تا آن‌جا كه گاه قطعات سلاح‌هاى سنگين مثل تيربارها را خودش مى‌ساخت و هزاران خاطره از او در خاطره‌ها باقى مانده است. همان‌گونه كه پاك زيست، در تاریخ 61/3/14 پاك هم شهيد شد.