علی حاجبی

شهید علی حاجبی

تاریخ شهادت:
۱۰ تير ۱۳۶۵
تعداد بازدید ۳۲۵۲ بار
زندگی‌نامه

علی در اوایل بهار سال 1341 در خانواده‌ای مستضعف و ستمدیده اما با عزت ، مذهبی و غلام عزاخانه‌های حسین بن علی (ع) و عاشق پاك باخته قمر بنی هاشم(ع) در روستای رودخانه چشم به جهان گشود.
پدر نام وی را در ابتدا خان محمد می‌گذارد اما همین كه او به سن 5 سالگی می‌رسد متوجه ستم و ظلم عوامل دست نشانده‌ی پهلوی می‌شود به همین جهت پدر را مجبور می‌سازد كه نام وی را تغییر دهد. به این سبب نام او را علی می‌گذراند. دوران ابتدایی را در روستای رودخانه به پایان می‌رساند وبه سبب پشتكاری كه داشت تصمیم به ادامه تحصیل می‌گیرد. بندرلنگه مقصد بعدی او برای گذراندن مقطع راهنمایی بود. به دلیل فقر مالی مجبور بود تابستان‌ها در همان بندرلنگه به كارگری بپردازد.
دوران تحصیل او در مقطع راهنمایی مصادف بود با شكل‌گیری انقلاب اسلامی و برای اینكه بتواند در متن حركت‌های انقلاب قرار گیرد و از طرفی به ادامه تحصیل در رده‌ی دبیرستان هم بپردازد به شهرستان زرندكرمان می‌رود. باشروع تجاوز رژیم بعثی عراق به خاك ایران ، ترجیح می‌دهد درس را رها كرده و وارد سپاه شود تا از این طریق عازم جبهه شود.

دوران حضور درجبهه


علی حاجبی در سال1359 وارد جبهه‌های جنگ حق علیه باطل می‌شود. در ابتدا چون سازمان سپاه آنچنان شكل نگرفته بود، در جنگ‌های نامنظم دكتر چمران شركت می‌كند و پس از شهادت دكتر چمران وبا شكل‌گیری گردان‌ها و تیپ‌های سپاه و بسیج ، علی به عنوان نیروی زرهی وارد تشكیلات ثارالله می‌شود.
در خاطراتی كه از عشق علی به دكتر چمران نقل می‌كنند ذكر این نكته كافیست كه هر زمان از مسیر سوسنگرد دهلاویه عبور می‌كرد غیر ممكن بود از ماشین پیاده نشود و برایش در آن صحرا فاتحه نخواند و ادای احترام ننماید.
اما دوران حضور او در لشكر 41 ثارالله ، بخش اعظم زمان حضور وی را در جنگ شامل می‌شود. در ابتدا به عنوان نیروی زرهی و پس از گذشت مدت كوتاهی در این قسمت با توجه به موفقیت‌هایی كه در ماموریت‌ها كسب كرد و همچنین استعدادی كه در وی وجود داشت او را به عنوان مسئول مخابرات لشكر منصوب می‌كنند. در این مدت پس از گذشت زمان كوتاهی ، مخابرات لشكر را متحول می‌سازد و آن چه كه خود شهید در قسمتی از صحبت‌هایش قبل از شهادت می‌گوید ، یكی از دغدغه‌های مسئولین لشكر در زمان استقرار در یك منطقه ، عدم استفاده از ارتباط بی‌سیم و جایگزینی دستگاه‌های با سیم و برقراری ارتباط بود كه برای این منظور از تلفن‌های صحرایی قورباغه‌ای استفاده می‌شد و برای این كه ارتباط بین مقرها برقرار شود نیاز بود كه به همه‌ی این سنگرها سیم كشیده شود. برای این منظور مشكلات زیادی به سبب كشیدن این سیم‌ها و از طرفی حجم زیاد نیرویی كه لازم بود این قرقره‌های سیم را روی زمین بكشند و تلفاتی كه در این راه مخابرات لشكر متحمل می‌شد و پس از مدت كوتاهی هم بر اثر انفجارات ناشی از گلوله‌های خمپاره و بعضا بمباران‌ها ، این سیم‌ها به سبب اینكه روی خاك بودند قطع می‌شد ؛ این معضل علی حاجبی را به چاره اندیشی وا می‌دارد و نهایتا به این نتیجه می‌رسد كه این كار را مكانیزه كند. و در همان منطقه عملیاتی با استفاده از قطعات اسقاطی بولدوزر و لودر سیستمی را طراحی می‌كند كه بر روی تراكتور نصب می‌شود و قرقره‌های سیم را می‌چرخاند. واز طرفی هم سیم را چهل تا پنجاه سانتی متر در دل زمین قرار می‌داد و همزمان هم روی آنرا با خاك پر می‌كرد و در مدت زمان كوتاهی یك نفر با یك تراكتور می‌توانست سیم بین مقرهای لشكر را بكشد. چنین استعدادها و توانایی‌ها در علی حاجبی ، فرمانده لشكر را بر آن می‌دارد كه مسئولیت راه‌اندازی یگان دریایی و فرماندهی این یگان را بطور همزمان به علی بدهد. در این زمان و قبل از عملیات والفجر8 ،علی یكی از بهترین و موفقترین یگان‌های دریایی را برای بچه‌های ثارالله راه اندازی می‌كند و به خاطر این موفقیت در انجام ماموریت محوله و از طرفی شهادت سردار رشید اسلام محمد نصراللهی (معاونت وقت ستاد لشكر) در منطقه‌ی عملیاتی والفجر8 در تاریخ 1364/12/6 ، معاونت ستاد لشكر 41 ثارالله هم به علی سپرده می‌شود.
همرزمان علی می‌گویند در حقیقت علی بازوی پر توان لشكر غیور ثارالله بود و همه‌ی مسئولین در این مدت به او لطف و عنایت خاصی داشتند و هیچ وقت حب دنیا و مادیات نتوانست او را جلب كند.
حضور در سرزمین وحی

علی پس از پنج سال حضور مداوم در جبهه و گذشتن از تمام تجملات و دلبستگی‌های دنیوی و تهذیب نفس در مرداد ماه سال 64 به سرزمین وحی رفت.

قداست لباس سبز سپاه
همرزمان حاج علی می‌گویند كه ما كمتر دیده بودیم در منطقه عملیاتی با لباس سبز حاضر شود و همیشه با لباس خاكی در ماموریت‌ها حاضر می‌شد. اما همه دو بار حاج علی را با لباس سبز سپاه دیدند. یك شبی كه در مراسم ازدواج خود بر سر سفره عقد حاضر شد و دیگر در عملیات كربلای یك در منطقه مهران....

ویژگی‌های اخلاقی


علی جوانی خوش خلق و مهربان بود . در پوشش بسیار ساده پوش و كمتر لباس نو می‌پوشید و همیشه سعی می‌كرد لباسهای كهنه و چند ساله خود را استفاده نماید.
در احترام به پدر و مادر بی مثال بود. در مرخصی‌هایش اولین كسانی كه به دیدارشان می‌رفت پدر و مادرش بودند. (هر چند مرخصی هایش بسیار كوتاه بود)كمتر اتفاق می‌افتاد كه بیش از 72 ساعت و نهایتا در صورت ضرورت (آنهم به خاطر كارهای جبهه از قبیل مهیا كردن موتور قایق و...) یك هفته به مرخصی بیاید. و در این مدت كوتاه حضورش در محل ، یكی از برنامه‌هایش سركشی به تمام فامیل بودكه این خصوصیتش زبانزد همه نیز بود.

شركت در عملیات‌ها

علی حاجبی، نزدیك به 5 سال حضور فعال و مستمر خود در یگان رزم در عملیات‌های مختلفی شركت داشتند از جمله:

1. عملیات بزرگ ثامن‌الائمه
2. عملیات طریق القدس
.3 عملیات عقیل حرم
4. عملیات والفجر مقدماتی
5. عملیات والفجر یك
6. عملیات والفجر دو
7. عملیات والفجر سه
8. عملیات والفجر چهار
9. عملیات خیبر
10. عملیات عاشورا
11. عملیات بدر
12. عملیات والفجر هشت
13. عملیات آزادسازی مهران
14. كربلای یك كه در آن به درجه رفیع شهادت نائل می‌شوند.
ازدواج

علی حاجبی با توجه به روحیات مذهبی و دینی‌اش به جا آوردن سنت الهی در امر ازدواج در سن 22 سالگی یعنی در مهر ماه سال 1363 در حالی كه دل در گرو جبهه داشت ازدواج كرد. و از آنجا كه برای انتخاب یك همسری شایسته یكسری ملاك‌ها و معیارهای اسلامی در نظر داشت و برای دوستانش در جبهه مطرح كرده بود، كه اگر با این شرایط و ملاك‌ها باشد حاضرم ازدواج كنم و با راهنمایی یكی از دوستان جبهه كه مدت‌های زیادی با ایشان در جبهه و همسنگر بودند و شناخت كافی نسبت به اخلاقیات ایشان داشتند به حاج علی پیشنهاد می‌كنند كه با این روحیات و خصوصیات شما من خانواده‌های در شهرستان بم سراغ دارم اگر مایل باشید از نزدیك با آن خانواده و دختر صحبت كنید.

 در شب اول ازدواجش لباس سبز مقدس سپاه را بر تن می‌كند ـ و می‌گوید عروسی واقعی من آن روزیست كه با همین لباس سبز و مقدس سپاه به شهادت برسم و شهادت را بدست بیاورم چون شهادت نصیب هر كسی نمی‌شود، شهادت آن درجه و مقام والایی است كه انسان باید آن را به دست بیاورد، شهید عزیز حاجبی با اینكه متأهل بود و صاحب فرزند، ولی دلبستگی آن سردار اسلام به جبهه بیشتر بود تا خانواده، موفقیت در زندگی زناشویی برایش یك امر مهم بود كه خدای متعال یك همسر آگاه و بیدار و خداشناس و مذهبی با تلاش خود ایشان برایش مهیا نمود و در این مدت خدمت در یگان رزم، همفكر و هم عقیده و همرزم با شهید بود. با اینكه این سردار بزرگ مسئولیت‌های زیادی در جنگ داشتند و كمتر به خانه سر می‌زدند و در نهایت به همسرش پیشنهاد می‌كند كه اگر مایل باشید با هم به اهواز برویم و در آنجا خانه‌های از لشكر اجاره می‌كنیم و در كنار خودم باشید، و همسرش قبول می‌كند و به اهواز می‌آیند و مدتی را در آنجا زندگی می‌كنند ، ولی باز هم شهید حاجبی نسبت به دیگر دوستانش كه در یك ساختمان بودند كمتر به خانه می‌آید و همیشه در فكر طرح و برنامه‌ریزی كار جنگ بود و با اینكه همسرش با فرزندش در اهواز بودند ولی آرزو داشتند كه شهید حاجبی را از نزدیك به نحوی زیارت كنند ،ولی همسر ایثارگر و دلیر و شجاع ایشان هم این مشكلات و مسائل شهید را درك می‌كردند و علت نیامدن به منزل را مشغله زیاد كارش می‌دانستند و خیلی هم خوشحال و راضی بودند و خیلی با صبر و حوصله و تحمل در برابر مشكلات در چند صباحی كه با شهید عزیز در زندگی همراه بودند ، برخورد می‌کردنند.



شهادت

هیچ نوشته یا صحبتی از علی حاجبی موجود نیست كه در آن خالصانه از خدای خود درخواست توفیق شهادت ننماید و هرگاه خبر شهادت همرزمی به وی می‌رسید از عمق دل بی‌تابی می‌كرد كه همه رفتند و ما ماندیم. نوشته‌ای در این خصوص از خود شهید هست كه گفته: « در اینجا جان را هم از انسان سخت می‌گیرند. یعنی آنكه باید خود نیز تلاش كنی كه جان بدهی و هم آنقدر سختی و فشار بر انسان وارد می‌شود تا اینكه بتواند لذت لقاءالله را با تمام وجود حس كند و رخت بربندد».

در جایی مادر شهید نقل می‌كند كه یك روز كه برای دیدن ما به مرخصی آمده بود به او گفتم علی تو حالا 5 ساله توی جبهه‌ای دیگه دینت رو ادا كردی.... با شنیدن این حرف اشك در چشمان علی حلقه می‌زند و می‌گوید: « مادر! می‌توانم یك خواهش از شما بكنم؟ » مادر می‌گوید: بله. و علی ادامه میدهد:« تا زمانی كه تو و پدر برای شهادت من دعا نكنید خدا این توفیق را به من نمی‌دهد» . و ملتمسانه در همان جا از پدر و مادر می‌خواهد كه برای شهادتش دعا كنند.

نحوه‌ی شهادت

بالاخره روز ملاقات رسید و در عملیات كربلای یك در منطقه مهران ابتدا از ناحیه پا زخمی می‌شود و برای مداوا به پشت جبهه منتقل می‌شود. اما پس از اینكه مداوای اولیه روی او انجام می‌شود دوباره خود را به خط مقدم می‌رساند .
در نزدیكی‌های ظهر روز 10 تیرماه 1365 بر اثر اصابت تركش گلوله خمپاره به قسمت چپ ناحیه سینه به لقاءالله می پیوندد و پیكر مطهرآن سردار بزرگ به شهرستان كرمان به همراه دیگر شهدا انتقال می یابد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد ...





وصیت‌نامه شهید علی حاجبی


دوستای گلم
سلام
امام شهدا امام خمینی (ره) فرمودند :خط سرخ شهادت آل محمد و علی است از خاندان نبوت و ولایت به ذریع طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است.

دست از سروتن زسر جداباید رفت
دردشت کربلا به هر بها باید رفت
غفلت منما که خصم دون بیرون است
از پا منشین به کربلا باید رفت
می‌دانم که میدان جنگ لحضات مرگ و زندگی ماست و شهادت آرزو کردیم که بارالها! من نمی‌خواهم که در بستر بمیرم و می‌خواهم تا هم چون مردان خدا در دل سنگر بمیرم و می‌دانم که به شهادت خواهم رسید و از خداوند می‌خواهم اگرلیاقت را داشتم بدنم مثل بدن فاطمه زهرا (س)مفقود الجسد باشد . واین وصیت‌نامه را بروی کاغذ می‌آورم شاید که با این وصیت‌نامه عده‌ای به حقانیت در این راه آگاهی دهم انسان تنها در مقابل مرگ تسلیم است . پس از مرگ مرا درون گوری در کنار دیگر شهیدان به خاک بسپارید چون آنجا گوشه ای از کربلا می‌باشد
به جامه‌ای خونین به سفر خواهم رفت
با هدیه جان سوی سفر خواهم رفت
با پیکر صد پاره بر شب خواهم رفت
سیمرغ صفت سوی ظهور خواهم رفت
مادر جان خوشحال باش از اینکه فرزندت را درراه اسلام از دست داده‌ای چون فاطمه الزهرا در آن دنیا از تو گله‌ای ندارد.
فدایی امام جاج‌علی حاجبی