مهدی به سال 1341 در روستای "ناران"، از توابع "لواسان كوچك"، در روز عاشورای حسینی در خانوادهای زحمتكش اما مؤمن و مذهبی به دنیا آمد. پدر و مادر در تربیت و تمشیت او از هیچ كوششی دریغ نكردند. مهدی دوره ابتدایی را در زادگاه خود با نمرههای خوب به پایان رساند. او از ده سالگی در كارهای كشاورزی به پدرش كمك میكرد.
مهدی از همان كودكی با احساسات پاك مذهبی رشد یافت و در مجالس مذهبی همراه پدر شركت میكرد. او به مداحی اهلبیت عشق میورزید و در مراسم عزاداری به مداحی میپرداخت و بهعنوان ذاكر اهلبیت، در مراسم عزاداری محرم، با شوق و اشتیاق زیادی با بچههای روستا عزاداری میکرد.
او دوره راهنمایی را در سال 1353 با موفقیت پشتسر گذاشت و پس از آن به هنرستان "دكتر احمد ناصری" تهران وارد شد. سرانجام در سال 1357 پس از تحمل مشكلات زیاد، با نمرههای خوب، مدرك دیپلم را در رشته مكانیك دریافت کرد چرا كه او از نوجوانی، همزمان با تحصیل، مجبور به كار بود تا خرج تحصیل خود را درآورد.
فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
خندان در سال آخر هنرستان تحصیل میكرد كه انقلاب شروع میشود. وی از همان زمان وارد فعالیتهای انقلابی میگردد. چون پدرش مقلد حضرت امام خمینی(ره) بود، از این رو مهدی با حضرت امام(ره) و رساله ایشان آشنا میشود. سال 1356، رساله حضرت امام را در مدرسه و بیرون از مدرسه برای همشاگردان و دوستانش میخواند. پس از مدتی، اعلامیههای ایشان را در میان آنان پخش میكند و از همان زمان بهعنوان چهرهای انقلابی در مدرسه و محل شناخته میشود. خواهرش میگوید: «مهدی سال آخر هنرستان بود كه یك روز آمد و رساله امام را از مادر گرفت و لای روزنامه پیچید و به مدرسه برد. یك بار هم در تهران به منزل ما آمد. دیدم خیلی پریشان است. وقتی از او پرسیدم، گفت: اعلامیههای امام را پخش میكردم كه سربازان تعقیبم كردند، فرار كردم و اینجا آمدم. نتوانستم همهاش را توزیع كنم.»
مهدی در اكثر راهپیماییها در كنار مردم مسلمان حضور مییافت. وی در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، فعالانه در صحنههای انقلاب شركت جسته و در خلعسلاح پادگانهای تهران، حضوری پر شور و ایثارگرانه مییابد.
او در روزهای خفقان رژیم شاه، در شهرك نیروی هوایی، ندای تكبیر سر میدهد و شهرك را علیه رژیم میشوراند. او در "ازگل" نوجوانان را دور خود گرد میآورد و از حضرت امام (ره) و انقلاب میگوید و آنان را علیه رژیم شاه تحریك میكند. در میدان "اختیاریه" تهران جلودار راهپیماییها میشود و با صدای رسا، شعار "مرگ بر شاه" و "مرگ بر بختیار" سر میدهد.
فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
مهدی پس از پیروزی پر شكوه انقلاب، مدتی با جهاد سازندگی همكاری میكند. او به روستای "ناران" و دیگر روستاهای اطراف زادگاهش آب لولهكشی میرساند. پس از آن، در پایگاه بسیج، بهعنوان عضو فعال، مشغول فعالیتهای نظامی و فرهنگی میشود و در ترغیب و تشویق قشر جوان برای جذب به بسیج، نقش اساسی ایفا میكند.
وی در تابستان 1359 بهعنوان عضو فعال بسیج به پادگان امام حسین(ع) اعزام شده و دوره آموزش عمومی نظامی را با علاقمندی میگذراند. پس از دیدن آموزش، برای مقابله با ضد انقلاب آماده اعزام به كردستان میشود اما با شروع جنگ تحمیلی، داوطلبانه به سمت جبهههای غرب راهی میگردد.
فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس
مهدی همزمان با شروع جنگ تحمیلی، به عنوان بسیجی، داوطلبانه به جبهههای جنگ میشتابد و مدت شش ماه در جبهه غرب، در "سرپل ذهاب" به مقابله با دشمن بعثی میپردازد. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران در آمده و مدت چهار ماه بهعنوان محافظ بیت امام خمینی(ره) به خدمت مشغول میشود. در این باره مادرش میگوید: «مهدی یك شب با خوشحالی به منزل آمد و گفت: دیشب یكی از بچهها در بیت امام مشغول نگهبانی بود كه امام سلاحش را گرفت و عبایش را به او داد و دو ساعت تمام در حیاط به نگهبانی پرداخت. پس از نگهبانی اسلحه را به آن پاسدار داد و به نماز شب مشغول شد. آن بنده خدا در حالی كه اشك شوق در چشمانش حلقه زده بود، به نماز ایستاد. بعدها فهمیدم كه آن پاسدار خود مهدی بوده است.»
خندان دوباره به جبهه باز میگردد و به جنگ مشغول میشود، اما هر از گاه كه به مرخصی میرود، سری به بیت حضرت امام(ره) میزند و به زیارت ایشان میشتابد و پس از كسب روحیه، دوباره به جبهه باز میگردد.
او در طول خدمتش در جبهه، بهخاطر رشادت و لیاقتش به مدارج بالایی در مدیریت جنگ نایل میآید. او از بسیجی عادی رزمنده، به فرماندهی گردان و پس از آن به جانشینی تیپ ارتقا مییابد. خندان در جبهه غرب و در كردستان، چنان رشادت و شهامتی از خود بروز میدهد كه لقب "شیر كوهستان" را دریافت میكند، بهطوریكه ضد انقلاب در كردستان برای سرش جایزه تعیین میكند. یكی از همرزمانش میگوید: «یكبار یك كُرد آمد پیش مهدی و گفت: یك مطلبی میخواهم به شما بگویم و اعتراضی بكنم، اما قول بده كه مرا نكشی. مهدی گفت نترس بگو. آن كُرد پنجاه هزار تومان پول درآورد، روی میز گذاشت و گفت: این پول را به من دادهاند كه تو را بكشم. مهدی سرش را روی میز گذاشت و گفت: من یك سر بیشتر ندارم و آن را هم در راه خدا میدهم. كُرد گریه كرد و دست و صورت مهدی را غرق بوسه كرد.»
خندان در خرداد ماه سال 1361 همراه "حاج احمد متوسلیان" و دیگر رزمندگان به لبنان اعزام میشود و حدود چهار ماه در آنجا به فعالیت ضد صهیونیستی میپردازد.
خندان در جبهه بارها بر اثر تیر و تركش زخمی میشود. یكبار به شدت از چند ناحیه زخم بر میدارد، بهطوریكه خانوادهاش امید سلامتی را از دست میدهند. مادرش میگوید: «یكبار خواب پریشان دیدم و خیلی نگران شدم. چند روز بعد مهدی را در خانه برادرم دیدم. بد جوری زخمی شده بود. هیكل درشتش مثل دوك شده بود. چشم و سرش بسته و كمر و دستش در گچ بود. یك چشمش از بین رفته و سرش شكافته بود. مهرههای كمرش انحراف برداشته و وضعش چنان ناجور بود كه امیدی به زنده ماندنش نمیرفت.» اما خندان هنوز از این زخمهای سخت سلامت كامل نیافته، به جبهه باز میگردد. وقتی نیروهای تیپ او را با آن وضع در جبهه میبینند، روحیهشان دو چندان میشود. او در منطقه كردستان، علاوهبر مبارزات نظامی، به فعالیتهای عمرانی نیز میپردازد.
نحوه شهادت
شهید مهدی خندان، با لبی خندان و چهرهای گشاده، فجر آفاق را شكافت و به ضیافت كروبیان شتافت. او در روز 28 آذر 1362، برابر با اربعین حسینی، در مرحله سوم عملیات "والفجر 4"، در ارتفاعات "كانیمانگا"، هنگام عبور از میدان مین و سیم خاردار توسط گلوله تیر بار دشمن به فیض عظیم شهادت نایل آمد. چه مبارك تولدی و چه فرخنده شهادتی كه از عاشورای حسینی تا اربعین حسینی، عشق و ایثار معنا مییابد و او در میان عشق و ایمان زاده شد و به شهادت رسید.
وصیتنامه شهید مهدی خندان
...آرزوی زیارت کسی را بعد از امام زمان(عج) و ائمه معصومین(ع) ندارم، مگر امام عزیزم را، که جانم فدایش باد، و اما شما پدر و مادر عزیزم، شما خواهران و برادران و شما اقوام نزدیک و آشنایان، شما که وصیتنامه مرا میخوانید، بدانید که خمینی حجت و دست هدایت خداست، پس وای بر ما اگر اطاعتش نکنیم...
مرا حلال کنید و از آزارهایم درگذرید که از روی جهل شما را بسیار آزار دادم...
در ساختن خود و محل خودتان کوشا باشید، هر قدر که میتوانید قرآن و دعا زیاد بخوانید و از نمازتان مراقبت نمایید...
شما باید شمع باشید، بسوزید و دیگران از روشنی شما استفاده کنند، برای رضای خدا.... و به قول امام عزیز نگویید انقلاب برای ما چه کرده، شما برای انقلاب چه کردهاید.
بار پروردگارا! مرا ببخش از اینکه غفلت داشتم و نتوانستم برای انقلاب اسلامی کاری انجام بدهم. و تو همسرم صابر باش و شاکر، و راضی باش به رضای خدا و از یاد خدا غافل مباش. از نمازت بسیار مراقبت کن و راه هدایت پیشگیر... در امر تزکیه نفس نهایت سعی را کن، که جز این کار عبس است و بهترین کار توکل به سوی خداست و وسیله این کار ائمه معصومین هستند، پس توسل بر آنان جو که بهترینند...
بسیار دوست میدارم که زینبگونه زندگی کنی، و الگوی خودت را زهرا(س) و زینب کبری(س) قرار بده و من آرزوی خوشی دنیا و آخرت را برای تو و خانوادهات را دارم...
پیرو بیچون و چرای امام باشید و جنگ را فراموش نکنید...
سلام مرا به امام برسانید، بگویید تنها آرزویم، یکبار دیگر زیارت آن صورت ملکوتی شما بود. و از امام عزیز تقاضا دارم برای قبول شهادتم دعا کند...
مهدی خندان
1362/8/10