در سال 1332 در بخش ملکشاهی در استان ایلام به دنیا آمد. پدرش او را علی نام نهاد. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی مانند تمام مردم آن دیار با فقر و محرومیت همراه بود. با آغاز انقلاب اسلامی امام خمینی(ره)، امید و جان تازهای در جسم سختیکشیده علی دمیده شد. او که مانند تمام همشهریانش هیچگاه در خواب هم نمیدید سهمی در اداره کشورش داشته باشد، با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی وارد مرحلهای جدید از زندگی شد و بهعنوان یکی از چهرههای شاخص استان ایلام درآمد. اوایل جنگ بهعنوان عضوی از بسیج راهی جبهه شد و در سا ل 1359 به عضویت رسمی سپاه درآمد. در دیار ایلام، غیوری را به غیرت، جوانمردی، شجاعت و غریبی میشناسند .
زندگی هشت ساله او در دفاع مقدس سراسر ماجراهای تلخ و شیرین و خواندنی است. هر روزش حماسه است. شجاعت و جسارتش به حدی بود که او را معیار شناخت شجاعان و اوج ایثارگری میدانند.
روزی به همراه جمعی از رزمندگان به جبهه عراقیها در میمک حمله میکند. "علی حاتمیان" یکی از همرزمان او در این عملیات میگوید: «شهید غیوری با اینکه فرماندهی این عملیات را به عهده داشت، به جای دیگر رزمندگان میگشت که شاید گلولهای پیدا کند و به سمت عراقیها شلیک کند.» او از اینکه کارهای پیشپا افتاده و خارج از حیطه فرماندهی را انجام دهد، ابایی نداشت؛ خصلتی که تمام فرماندهان ایرانی در طول دفاع مقدس از آن برخوردار بودند.
بارها مجروح شد اما در "والفجر 9" در دره لری مریوان شدت مجروحیتش به حدی بود که همه میگفتند او شهید شده است.
هر جا عملیاتی بود علی حضور داشت. او یا در کسوت فرمانده بود یا همراه قناسهاش دشمنان را شکار میکرد.
در عملیات "کربلای 10" روی ارتفاع با لوکاوه رفته بود، شهید "بسطامی" و فرمانده (سابق) لشکر 11 امیرالمومنین، "سردار کرمی" هم حضور داشتند. آن روز جنگ غیوری با هلیکوپترهای عراقی با آر.پی.جی 7 دیدنی بود.
در عملیات ماووت فرمانده گردان بود، او قله سوق الجیشی دو قلو را تحویل گرفت. علی در آن عملیات شش نماز واجب را با یک وضو یعنی از صبح تا صبح روز بعد با یک وضو خواند، که در این باره زبان زد دوستان است، آن هم در عملیات و لحظات بحرانی که اضطراب انسان بالاست. علی با قرآن و نماز خیلی مانوس بود .
او در مسئولیتهای فرمانده گردان، جانشین گردان، نیروی اطلاعات و عملیات مشغول خدمت بود. در عملیات "والفجر 3"، "والفجر 5"، "والفجر 9"، "والفجر 10"، "کربلای 1"، "کربلای 4"، "کربلای 10"، "نصر 4"، "نصر 8"، با مسئولیتهای مختلف حضوری فعال داشت. در هر جا که علی بود آرامش خاطر فرماندهان فراهم بود.
در بیست و نه خرداد 1367 ارتش متجاوز عراق حمله شدیدی را در جبهه مهران آغاز کرد. برای دفع این حمله دشمن، مهمترین معبر را که برای حفاظت از مهران پیشبینی شده بود، به علی و گردان تحت امر او دادند. یکی از همرزمانش از آن شب اینگونه میگوید: «شب قبل از عملیات، ساعت 12 شب ما به گردان علی سر زدیم. گفت: مگر تانکهای عراقی از روی جسد من رد شوند تا این معبر سقوط کند. کاملا مهیای شهادت بود در جواب شوخی یکی از دوستان گفت: من هم میدانم این بار کار خیلی سخت شده است.»
عملیات دشمن در مهران آغاز شد، تا ساعت 4 صبح صدای یا حسین(ع) و لا حول و لا قوه... علی برای فرمانده لشگر امیدوار کننده بود. ساعت 9 صبح روز بعد "موسوی"، بیسیمچی شهید غیوری گفت: علی در روی معبر بهرام آباد مورد اصابت گلولههای تیربار تانک عراقیها قرار گرفت. آخرین پیام علی مقاومت بود.
وقتی بعد از 12 سال و 4 ماه و 20 روز مردم خبر پیدا شدن جسد علی را شنیدن به استقبالش رفتند. مردان و زنان ملکشاهی 50 کیلومتر پیاده حرکت کردند تا به محلی که پیکر مقدس علی پیدا شده بود رسیدند. جسد علی با کارت شناسایی و لباسهای تیر و ترکش خوردهاش شهر به شهر گردانده شد و در زادگاهش به خاک سپرده شد تا برای همیشه تاریخ سندی باشد بر افتخار سربلندی غرور ایرانیان.
امروز سنگر شهید غیوری در قرارگاه امیرالمومنین(ع) در مناطق عملیاتی غرب کشور ماوا و مامن همرزمان و زیارتگاه عاشقان و آزادگان است .