علی هاشمی

شهید علی هاشمی

تاریخ شهادت:
۰۴ تير ۱۳۶۷
تعداد بازدید ۹۰۰۴ بار
شهید حاج علی هاشمی ملقب به "سردار هور" یكی از حماسه‌آفرینان هشت سال دفاع مقدس است که به دلایل امنیتی تا پس از سقوط دیکتاتوری صدام در گمنامی به سر می‌برد.
علی هاشمی، سال 1340 در شهرستان اهواز دیده به جهان گشود. در دامان مادری پرورش یافت که خود از مهر مادری محروم بود و با تمام عشق و محبت او را بزرگ کرد. بعد از تولد علی متوجه شدند که پاهایش سالم نیست علی را به دکتر نشان دادند و چند روز بعد از تولدش پاهای او را شکستند و تا زانو گچ گرفتند. تا یک سال هر ماه گچ پاهای کودک را عوض می‌کردند.
علی فرزند بزرگ خانواده بود؛ در خانواده‌ای کم بضاعت اما مذهبی، کودکی خردسال بود که به‌دلیل بی‌کاری پدر مجبور به مهاجرت به شمال کشور شدند و 3 سالی را با سختی بسیار در آن‌جا زندگی کردند که مشقت و سختی زندگی آنجا باعث شد که یکی از خواهرانش که تنها 14 روز داشت به‌علت بیماری فوت کند. پس از سه سال دوباره به اهواز بازگشتند و در محله عامری ساکن شدند.
علی دوران کودکیش را در کوچه پس کوچه‌های منطقه "عامری" سپری کرد و در نوجوانی به منطقه حصیرآباد اهواز نقل مکان نمودند. در آن زمان علی نوجوانی 11- 12 ساله بود که در مرمت و بازسازی خانه دوش به دوش مادر کار می‌کرد. مادر همیشه با وجود علی احساس امنیت و آرامش داشت. علی تکیه‌گاه مناسبی برای اهل خانه بود. در همان دوران کودکی نماز می‌خواند، روزه می‌گرفت و با متانت و وقاری که در ذاتش بود دیگران وادار می‌شدند که به او احترام بگذارند. او انسانی بسیار مهربان و دلسوز بود و حرفش برای همه قابل قبول بود.
مادرش می‌گوید هیچ‌گاه خواهرانش را به نام صدا نزد بلکه همیشه از کلمه "عزیزانم" استفاده می‌کرد. در همان دوران نوجوانی به مسجد عشق می‌ورزید و یکی از تفریحاتش رفتن به مسجد بود. مادر می‌گوید علی تا آخرشب در مسجد می‌ماند و با علاقه بسیار مسجد را تمیز و جارو می‌نمود. روی درب مسجد نوشته بود آموزش قرآن صلواتی.
او به‌صورت خودجوش به مسجد می‌رفت و بقیه هم‌سن و سالانش را نیز به مسجد می‌برد. حاج علی یا در خانه بود یا در مسجد یا میدان فوتبال، او عضو تیم شهباز و یکی از آرنج‌های اصلی تیم بود و در مدرسه از شاگردان ممتاز و زرنگ بود. او به هم‌سن و سالانش در یادگیری درس بسیار کمک می‌کرد و در خانه حتی بچه‌های محله را تدریس می‌نمود. علی مسافت منزل تا مدرسه را که بسیار طولانی بود پیاده می‌رفت و پول‌هایش را پس‌انداز می‌کرد و زمانی که مادر پول نیاز داشت علی همه آن‌ها را به مادر می‌داد تا در مخارج منزل خرج نماید.
فعالیت‌های سیاسی شهید
در دوران انقلاب نقش مهمی در فعالیت‌های سیاسی داشت. چندین‌بار توسط ساواک دستگیر شد. کارهای تبلیغاتی انجام می‌داد و اعلامیه‌های امام راپخش می‌کرد. پس از پیروزی انقلاب حاج علی همچنان در فعالیت‌های سیاسی نقش داشت. آشوب‌های شهرهای مناطق مرزی ایران کم کم آغاز شد؛ زنگ خطری بود برای آنان که می‌فهمیدند.
علی هاشمی قبل از شروع جنگ، جوانان انقلابی حمیدیه را با کمک بچه‌های حصیرآباد و آخر آسفالت اهواز سامان داد و سپاه حمیدیه توانست پیش از شروع جنگ در برقراری امنیت نقش ارزنده‌ای داشته باشد و در مبارزه با اشرار و ضد انقلاب و قاچاقچیان اسلحه و مهمات موفق باشد.
او مسئول تبلیغات بود که با شهادت فرمانده‌اش، فرمانده سپاه حمیدیه شد. سردار علی هاشمی هم‌زمان با مبارزات گسترده انقلابی در عرصه‌های علمی هم‌چنان موفق بود، به گونه‌ای که در دانشگاه مشهد رشته دندان‌پزشکی قبول شد و توانست بورسیه دانشگاه‌های آمریکا شود اما با توجه به شروع جنگ ایشان ترجیح داد که باید در جنگ حضور داشته باشد و دانشگاه جنگ را برگزید.

آغاز جنگ تحمیلی
با شروع جنگ تحمیلی علی هاشمی یکی از فرماندهانی است که مسئول یکی از سخت‌ترین محورها و جبهه‌ها بود. او و همرزمانش در محور کرخه کور از پیش‌روی دشمن جلوگیری کردند و هنگامی که عراق به حمیدیه رسید از سقوط آن و به طبع اهواز جلوگیری کردند. علی هاشمی کرخه کور را به کرخه نور تبدیل کرد. اگر این رشادت‌ها نبود، موضوع جنگ به‌صورت دیگری رقم می‌خورد و فجایعی به مراتب بالاتر از سقوط خرمشهر حادث می‌شد.
با شکل‌گیری یگان‌های رزم سپاه او مأمور تشکیل تیپ 37 نور شد و توانستند در عملیات "بیت‌المقدس" به خوبی خط دشمن را بشکنند. سردار علی هاشمی توانست براساس اطلاعاتی که تیم‌های شناسایی به‌دست آورده بودند در آزادسازی خرمشهر و شناسایی مواضع دشمن نقش بسیار مؤثّری داشته باشد.
درآستانه عملیات "والفجر مقدماتی"، تیپ 37 نور منحل و او فرمانده سپاه سوسنگرد شد و بعدها از دل این سپاه قرارگاه نصرت پدید آمد.
در سال سوم جنگ، آقای "محسن رضایی"، علی هاشمی را به فرماندهی قرارگاه سری نصرت انتخاب نمود. آنجا فرماندهی می‌خواست که هم بینش عملیاتی داشته باشد هم اطلاعات. علی هاشمی در واقع پیچیده‌ترین و پر رمز و رازترین قرارگاه جنگ، قرارگاه نصرت را تشکیل داد.
او به نیروهایش اعتماد به نفس می‌داد. بسیار شجاع بود و در ماجرای "هور"، نیروهای بومی آموزش ندیده محلی و تعدادی از بچه‌های خوزستان را به‌کار گرفت و از آن‌ها در اندک زمانی نیروهای ورزیده وکارآزموده ساخت. هرجا مشکلی به‌وجود می‌آمد فکر می‌کرد و راه حل می‌داد. قدرت سازماندهی بسیاری داشت.
علی هاشمی و دوستانش به هور مسلط شده بودند و ثمره یکسال زحمت بچه‌های قرارگاه نصرت، اولین عملیات آبی- خاکی جنگ و اولین عملیاتی که در سطح بسیار وسیع تیپ و لشکرها توانستند از آب، باتلاق و نیزارها عبور کنند. در این عملیات نیروی پیاده از آبی عبور می‌کرد که سی چهل کیلومتر پشت سرش آب، باتلاق و نیزار بود، که در نوع خود در تاریخ جنگ‌های جهان بی‌نظیر است. ثمره "عملیات خیبر" تصرف دو جزیره شمالی و جنوبی مجنون که دارای 52 حلقه چاه نفت بود، شد. در ادامه، کار مداوم در سرما و گرما و سختی‌های هور شد مقدمه "عملیات بدر". عملیاتی که بسیاری از بچه‌های قرارگاه نصرت شهید شدند.
بعد از 2 عملیات بزرگ، بچه‌های قرارگاه نصرت شیوه جدیدی برای مقابله با دشمن آغاز کردند و سراسر هور را برای آنان ناامن نمودند و در نهایت حاج علی با درایت اخلاقی که داشت فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق شد؛ او مدام به قرارگاه سرکشی می‌کرد و شخصا پیگیر مسائل بود.
حاج علی در سال 1363 ازداوج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به‌نام زینب و یک پسر به‌نام محمد حسین بود. او در مدت زندگی مشترکش که چهار سال بیشتر نبود نمونه‌ای از یک همسر و پدری مهربان برای خانواده‌اش بود. او بسیار به دختر و پسرش عشق می‌ورزید و در همان زمان اندک که به خانه می‌آمد دخترش همیشه روی شانه‌های پدر جای داشت.
در سال 65 ایشان به فرماندهی سپاه ششم امام صادق نیروی زمینی سپاه منصوب شد که چند تیپ و لشکر، بسیج و سپاه خوزستان، لرستان و پدافند منطقه هور از کوشک تا چذابه به ایشان سپرده شد. به فرموده دکتر رضایی به ایشان باید گفت: "سپهبد شهید " چرا که همتایان این جنرال بی‌نام و نشان در عراق کسانی مثل سپهبد "هشام صباح الفخری" یا سپهبد "ماهر عبدالرشید التکریتی" بودند یا حتی سپهبد "سلطان هاشم".
تقویم ورق خورد و جنگ به سال‌های پایانی نزدیک شد در سال 1367 دشمن برنامه وسیعی برای بازپس‌گیری جزایر مجنون انجام داد. یک شب قبل از تک دشمن به جزایر، در نشستی از رزمندگان و فرماندهان گفت: «دشمن باید از نعش من رد بشود تا بتواند جزایر را بگیرد اگر دشمن جزایر را بگیرد من بر نمی‌گردم.»
در روز موعود یعنی 4/4/67 دشمن سطح وسیعی از منطقه را شیمیایی زد و بعد به جزایر حمله نمود. رزمندگان بسیار مقاومت کردند و حاج علی با تعدادی از بچه‌های قرارگاه نصرت ماندند. هرچقدر فرماندهان به ایشان اسرار می‌کردند که برگرد عقب یا حداقل قرارگاه را یک خط عقب‌تر بیاور ایشان قبول نمی‌کرد و می‌گفت: «تا یک نفر هم در جزایر باشد من عقب نمی‌آیم. بیایم عقب به مردم چی بگویم. بگویم بچه‌هایتان را رها کردم و برگشتم.» ایشان آخرین کسی بود که از جزایر خارج شد همان‌طور که سال 62 اولین کسی بود که پا در جزایر گذاشت.
نحوه شهادت
خبر رسید هلی‌کوپترهای عراقی در جزیره نشستند؛ دشمن نیزارها را آتش زد؛ حاج علی و همراهان سراسیمه از قرارگاه خارج شدند و در نیزارها پناه‌گرفتند و از ایشان دیگر خبری نشد.
نیروهای اطلاعات و برون‌مرزی بسیج شدند و تمام منطقه و حتی استان‌های جنوبی عراق را گشتند اما هیچ خبری از حاج علی نبود. بسیاری امیدوار بودند که اسیر شده و از سال 67 تا 83، زمان سقوط صدام هیچ سخنی از سردار گمنام هور به زبان‌ها نیامد؛ نه مراسمی نه یادواره‌ای و نه یادمانی و… که اگر اسیر دشمن شده است شناسای نشود و آسیبی به او نرسد. اما بعد از سقوط صدام باز هم خبری از اسارت حاجی نبود و مخفی‌ترین زندان‌های عراق هم توسط نیروهای مجاهد عراقی بازرسی شد اما تا این‌که در روز 19/2/89 در اخبار سراسری سیما خبر کشف و رجعت ایشان اعلام شد.
حاج علی هاشمی مزد سال‌ها مجاهدت، اخلاص در راه ولایت‌فقیه بودن خویش را گرفت. سال‌ها گذشت تا پس از 22 سال انتظار، خبر رسید سردار گمنام هور، سردار گمنام خیبر و بدر در همان نیزاره‌های هور شهید شده است در حالی‌که شالی سبز به پهلو بسته بود بازگشت تا به منتظران بازگشت خود، و همه مردم پیامی را در دهه چهارم انقلاب بدهد.

قسمتی از وصیت‌نامه شهید
ما این لباس سبز را برای پایبندی انقلاب پوشیده ایم و باید با خونمان سرخ گردد.