حاج‌حسن عشایری

شهید حاج‌حسن عشایری

تاریخ شهادت:
۱۶ ارديبهشت ۱۳۶۱
تعداد بازدید ۱۴۴۵ بار

شهید حاج‌حسن عشایری در سال 1296 در قریه خلیفه شبانكاره در خانواده‌ای بسیار مؤمن و مذهبی و در حد متوسط به‌دنیا آمد. او در سن هفت سالگی به مكتب رفت و چون خیلی باهوش بود در مدت كوتاهی قرآن و چند كتاب مذهبی دیگر آموخت. بعد از مكتب مدت سه سال در بندر ریگ به مدرسه رفت و چون امكانات مالیش ایجاب نمی‌نمود ترك تحصیل كرد.

شهید حاج‌حسن عشایری در سن 10 سالگی نماز می‌خواند و در سن 13 سالگی روزه می‌گرفت و نیز در تمام طول عمرش همیشه با وضو به سر می‌برد و همیشه نافله می‌خواند و از سن بیست سالگی به بعد یك ساعت قبل از اذان صبح بلند می‌شد و نماز شب می‌خواند. و در تمام عمرش غیبت نمی‌كرد او نیز ازدواج نكرد و هیچ زن و فرزندی نداشت و فرزندان برادرش را مانند فرزندان خود می‌دانست و چون برادر بزرگترش ناتوان بود تمام درآمدش را خرج آنان می‌نمود. به هرحال او با همین سوادی كه داشت به مطالعه كتاب‌های مذهبی پرداخت و به‌شدت این راه را ادامه داد او نیز از همان اول به قرآن و اسلام علاقه شدید داشت و مطالعات وی بیشتر در همین زمینه بود و به‌دنبال همین مطالعات حضرت امام‌خمینی را شناخت و بیشتر با مكتب انسان‌ساز اسلام آشنا شد.

مخصوصاً مسافرت‌هایی را كه به شهرهای مختلف می‌کرد در مطالعات وی بسیار مؤثر بود او نیز در تمام مسافرت‌هایی كه می‌كرد روزانه و سایر امورش را در آخر وقت هر روز یادداشت می‌نمود و نمی‌شد فكر كرد كه شهید حاج‌حسن عشایری یك سال شده باشد كه به زیارت حضرت امام رضا و حضرت معصومه و سایر بزرگان مذهبی نرفته باشد. او هم‌چنین در زمانی‌كه رفت‌و‌آمد بین ایران و عراق آزاد بود همه ساله به زیارت سیدالشهدا و سایر امامان در نجف و كربلا و دیگر شهرهای عراق می‌رفت و حتی چندین مرتبه با حضرت امام‌خمینی در نجف ملاقات داشت؛ زیرا او نیز مقلد امام بود و خانواده خود نیز براساس شناختی كه آن شهید از امام‌خمینی داشت ایشان را به‌عنوان مرجع خود پذیرفتند و او نیز یك‌بار به مكه و مدینه رفته بود و قبل از شهادتش نقل می‌كرد كه در قیام 15 خرداد شركت داشته و حتی چند مرتبه در راهپیمایی‌های تهران از طرف مزدوران پهلوی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.

از آن وقت تا پیروزی انقلاب اسلامی همواره بر علیه حكومت طاغوت مبارزه می‌كرد و در هر روستا و شهری كه می‌رفت با افراد مؤمن و مذهبی و روحانیون آن‌جا سر و كار داشت و به بیشتر شهرهایی كه او مسافرت می‌كرد روحانیون آن‌جا او را می‌شناختند مخصوصاً روحانیون منطقه استان بوشهر كاملاً او را می‌شناختند.
او سخت شیفته امام‌خمینی بود به طوری‌كه به یاد او در سال 1358 در خوزستان سیل جاری شده بود به كمك سیل‌زدگان به اهواز رفته و در آن‌جا مشغول خدمت شد. او هم‌چنین به شدت با گروهك‌های منحرف مخصوصاً منافقین مبارزه می‌كرد و در هر مجمع و محفلی بر علیه آنان به تبلیغ برمی‌خواست. او آن‌قدر به خوابی كه می‌دید معتقد بود اگر نتیجه خوابی را كه دیده بود در مدت یك هفته نمی‌گرفت نگران می‌شد و دست به‌سوی آسمان دراز می‌كرد كه خدایا مگر چه شده كه خواب من بی‌نتیجه ماند و دیگر این‌كه برای برآورده شدن مطلبی و یا مشكلی به‌نام امام زمان نامه می‌نوشت و به آب روان می‌انداخت و می‌گفت جوابش را می‌روم مشهد یا قم یا شیراز می‌گیرم.

از نظر اخلاق بسیار فردی مهربان و باگذشت و خوش برخورد بود و در طول زندگی فكر نمی‌كنم کسی از او ناراضی بوده باشد همه دوست داشتند كه حاجی به دیدن آن‌ها برود و از نهج‌‌البلاغه در مدح علی از ایشان صحبت كند. زیرا او در هر كجا از نهج‌البلاغه بحث می‌كرد؛ او آن‌قدر به نهج‌البلاغه و صحیفه‌السجادیه و قرآن و رساله امام‌خمینی علاقه‌مند بود كه می‌گفت هر وقت از دنیا رفتم این چهار كتاب خودم را روی قلبم بگذارید و بردارید و كتاب‌هایم را نگذارید از بین برود آن‌ها را مطالعه كنید و نگذارید راه من خاموش شود به راستی كه حاج‌حسن چراغ راه خانواده بود و برای همه مردم خلیفه بسیار مفید بود و هر وقت ناراحتی برای كسی پیش می‌آمد از وی مدد می‌خواستند.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وی همواره تلاش می‌كرد تا شخصاً در جبهه‌های جنگ شركت نماید و از همین‌رو در بسیج مستضعفین خلیفه ثبت‌نام نمود و بعد از آموزش‌های مقدماتی به بوشهر رفت و مدتی در آن‌جا آموزش دید. سپس برای مدت چهل روز او را به جزیره خارك فرستادند و بعد از آن نیز همواره مردم را تشویق به شركت در جبهه‌های جنگ می‌نمود در اوایل جنگ یك بار شخصاً و به تنهایی به ماهشهر رفت تا به جبهه برود ولی مانع وی شدند و برگشت و هم‌چنان می‌گفت چرا به من اجازه نمی‌دهند كه به جبهه بروم و این مزدوران آمریكایی صهیونستی عراق را از میهن اسلامی بیرون برانم. و بالاخره موفق شد كه از بسیج گناوه اعزام و در عملیات بیت‌المقدس در تاریخ 1361/2/16 در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل گردید.