حیدر بردستانی

شهید حیدر بردستانی

تاریخ شهادت:
۱۷ دی ۱۳۶۰
تعداد بازدید ۱۵۲۷ بار
اهل نماز و دعا بود و اغلب شب‌ها نماز شب مي‌خواند. با تمام وجود سعي داشت به مردم کمک کند. وقتي شنيد در روستای مغدان معلم، کم است؛ بدون هيچ چشم‌داشتي به آن‌جا رفت و تدريس را آغاز کرد. خيلي کم لباس مي‌خريد. مي‌گفت: « دلم نمی‌آيد دوستانم کهنه بپوشند و من نو، من هم مثل دوستانم » که خدا بالاخره او را برگزيد و لايق ديدار حق گشت.
حيدر در روز نوزدهم مهرماه سال 1340 در شهرستان بردخون به دنيا آمد و پدر در گوشش اذان و اقامه را زمزمه نمود. روزها از پي هم گذشت و حيدر راهي مدرسه شد تا توشه‌ای از علم بردارد.
با اتمام دوره‌ دبستان به مدرسه‌ راهنمايي شهر«دير» رفت و دوره‌ دبيرستان را در هنرستان فني جابربن‌ حيان(حاج جاسم بوشهری) با اخذ مدرک ديپلم صنايع فلزی به پايان رساند. سال 1358 با رشادت تمام به ياری مردم سيل‌زده منطقه شتافت و در بدو تأسيس جهادسازندگي خدمات ارزشمندی را برای روستاييان منطقه انجام داد.

او سپس لباس مقدس سربازی را بر تن کرد تا از ايران اسلامي حمايت نمايد. ماه‌های پايان خدمت، روزهای آخر عمر کوتاه او نيز بود و گويي تقدير الهي، وجود نازنين او را فراغتي دنيوی نمي‌خواست. حيدر دومين لاله‌ای بود که جسم رشيدش در گلزار شهدای بردخون خفت. روز هفدهم دی‌ماه سال 1360 زماني‌که 20 سال بيشتر نداشت، در گيلانغرب عاشقانه به ديدار حق شتافت.

 

وصيت‌نامه شهید حیدر بردستانی:


اين‌جانب سرباز وظيفه، حيدر بردستاني ساکن بردخون در حدود يک سال پيش به سربازي اعزام شدم. سربازی هستم که نه برای رفع مسئوليت و گرفتن کارت پايان خدمت، بلکه برای هرگونه فداکاری و از جان‌گذشتگي در راه ميهن اسلامي خود حاضرم.
اکنون که دارم وصيت‌نامه خود را بر کاغذ مي‌نگارم و در دشت‌های گيلانغرب در چادر انفرادی خود به ميهن اسلامي خود که مورد تهاجم ارتش مزدور بعث عراق قرار گرفته، مي‌نگرم. ساعت 11:30 روز 60/10/8 است و آن‌چه وعده داده‌اند اين است که امشب در خط مقدم جبهه برويم و به همين زودی تپه‌ای از خاک ميهنم که در دست مزدوران عراقي است را باز پس گيريم و من و ديگر برادران سرباز، بسيار مفتخريم از اين‌که مأموريت را به ما داده‌اند و با ايماني راسخ و اتحاد و يکپارچگي خود بر قلب دشمن به زوال‌رفته(صدام) يورش برده و آنان را تا بغداد به عقب برانيم و ان‌شاءالله پرچم اسلام عزيز را بر خاک عراق برافراشته داريم. از خداوند بزرگ آرزو مي‌کنم(از آن‌جا که هميشه ياور مستضعفان و ملت شريف ايران است و رزمندگان نيز جز براي عشق به الله و جهاني شدن حکومت الله که همان حکومت مستضعين است، کوشش نمي‌کنند) اين بار ما را نيز در اين مأموريت ياري کرده تا بتوانيم آن‌چه در توان داريم در اين راه انجام دهيم.
اما ملت شريف ايران! امروز که موقع پس دادن امتحان ماست و خداوند در اين‌جا مي‌خواهد بندگان را آزمايش کند، چه خوب است ما امتحان خود را درست پس دهيم. ما آرزو مي‌کنيم در اين مأموريت خود با افتخار کامل بر دشمن شکست‌خورده پيروز شويم و با سربلندی کامل برگرديم. اما اگر لياقت کشته شدن در اين راه بزرگ را دارم که چه خوب و به قول مولای متقيان نه مرگ آن‌قدر تلخ و نه زندگي آن قدر شيرين است که انسان در هراس باشد. پس چه لذتي از اين بهتر که انسان در راه عقيده و ميهنش جان خود را بدهد و چه شيرين مرگي که در راه الله باشد.

به همشهريان خود مي‌گويم: ای مردم شريف بردخون! دنباله‌رو خط امام بزرگوار که همان خط مستقيم الله است، باشيد و امام را که هديه‌ای از طرف خداوند است، ياری کنيد. مقداری پول نزد مادرم و برادرم محمد مي‌باشد؛ صرف امور خيريه و اماکن عمومي نماييد. در اين‌جا همگي شما را به خدا مي‌سپارم. مرا در کنار برادرم بلال بزرگوار دفن نماييد.

به اميد پيروزی اسلام بر کفر و جهاني شدن حکومت الله
سرباز وظيفه حيدر بردستاني - 60/10/8 گيلانغرب