احمد دادخواه

شهید احمد دادخواه

تاریخ شهادت:
۱۷ ارديبهشت ۱۳۶۱
تعداد بازدید ۲۴۲۸ بار

زندگی‌نامه

 شهید احمد دادخواه در دومین روز از آبان‌ماه سال 1337 در شهر آبادان چشم به جهان گشود. پس از چند سال به‌همراه خانواده به اصفهان عزیمت کردند. وی دوران متوسطه‏اش را در دبيرستان‏هاى حافظ، ابونعيم و صائب اصفهان ‏گذراند. در طى دوران تحصيل شاگردى موفق و ممتاز بود. در سال 56 به دانشگاه‏ صنعتى اصفهان در رشته مهندسى برق راه يافت و اين سر فصلى جديد درفعاليت‏هاى سياسى مذهبى‏اش شد.


به دنبال پيروزى انقلاب اسلامى، با مشاهده عملكرد دولت موقت وشيوه‏هاى اصلاحى به جاى روش‏هاى انقلابى خيلى زود از آن ‏قطع اميد كرد، امّا با توجه به اينكه دشمنان داخلى و خارجى با متوسل شدن به ‏انواع حيله‌ها و مكرها از اشتباهات و ضعف‏هاى دولت موقت در جهت نابودى ‏اهداف آتى انقلاب نو پاى اسلامى استفاده مى‏نمودند، بسيار هوشيارانه به انتقادسازنده از عملكرد انقلابى و اسلامى آنها مى‏پرداخت.
حضور در جبهه‌های حق علیه باطل
با شروع جنگ تحميلى هنوز مدت زيادى از تجاوز مزدوران بعثى به ‏خاك ميهن اسلامى نگذشته بود كه راهى جبهه شد و در كنار برادران جهادگر به‏ خدمت مشغول شد.

در آغاز چهارمين سالگرد پيروزى انقلاب اسلامى در تأييد بيعتش با رهبر و شهيدان گلگون كفن، مدتى را در جبهه بود و با شنيدن زمزمه آزادسازى‏ خونين شهر، جهت شركت در عمليات بيت المقدس مجدداً عازم كربلاى‏ خوزستان شد و به عنوان مسئول واحد مشترك مهندسى رزمى سپاه، جهاد وارتش در محور فارسياب انتخاب گرديد.
خصوصیات اخلاقی شهید

به روایت جمعی از همرزمان شهید احمد دادخواه
تلاش او در انجام وظيفه خطيرش علی رغم بُعد وسيع كار نه تنها مشكلات را هموار می‏‌ساخت، بلكه ديگران را نيز در ياری رساندن به ‏رزمندگان جبهه راسخ‌تر می‏‌ساخت، ايمان و اراده قوی او همراه با چهره هميشه‏ خندانش خستگی شبانه‌روزی كار را از تن‌ها بدر می‏‌آورد و "عامل" بودنش دركار به جای" آمر" بودن مشوق و محركی بود برای برادران همكارش و جميع ‏اين صفات بود كه او را در مسئوليت جديدش نيز محبوب قلوب ساخته بود.

بسيار با هوش بود. نوبت اولی كه به جبهه نورد رفتيم، با آن‏كه همه ما از مهندسی جنگ و كارهای عملياتی - خاكی اطلاعات كمی داشتيم، او خيلی سريع بر امور مسلط شد.
فرد ساكتی بود، امّا در عين حال خونگرم بود. به حرف و درد دل همه گوش می‏‌كرد و با نيروهای ساده و تداركاتی و تحت امرخود چنان صميمی و مهربان رفتار می‏‌كرد كه كسی متوجه نمی‌‏شد او فرمانده ‏است.
با همه ارتباط برقرار می‏كرد. گويی روان شناسی و جامعه شناسی‏ می‏‌دانست. كار نيروهای مهندسی بيشتر در شب بود، او برای هر شب يك شعرحماسی يا يك حديث و يا آيه‌ه‏ای از كلام الله مجيد كه جنبه‌ه‏ای حماسی داشت، انتخاب می‏‌كرد و برای همه قرائت می‏‌كرد. به اين ترتيب، همه خستگی از تنشان‏ می‌‏رفت.

شب ها مقر ايشان عبادتگاه بود. ما با وجود مشكلات فراوان، وقتی وارد مقر او می‏‌شديم، ديگر خستگی از تنمان پر می‏‌كشيد. رابطه‏اش با بچه‏‌های مقر حالت مريد و مرادی داشت، طوری بود كه همه می‏‌دانستند: اگرچيزی را نبايد اطلاع داشته باشند، سؤال نمی‏كردند.
در هر جا از پشت جبهه كه نياز بود، داوطلب ‏می‌‏شد. بارها از زبان خود او شنيدم كه : « تلاش ما، مقابله با آتش توپخانه نيست. در جبهه‌ها اگر آتش توپخانه هم خاموش شود، بايد در جبهه‏‌های سياست و اقتصاد بجنگيم. بنابراين، وظيفه داريم كه خودمان را در ابعاد مختلف آماده‏‌كنيم تا به اهدافی كه انقلاب اسلامی و شهيدان داشته‌‏اند، برسيم».

دادخواه از اولين نيروهايی بود كه ابتكار فعاليت‌‏های مهندسی رزمی را بنيان نهاد و اين تولدی بود برای واحد مهندسی رزمی جهاد كه تا پايان دفاع مقدس به حد‌نهايی تكامل رسيد و در شكل گردان عملياتی آبی و خاكی به موفقيت‏‌های چشمگيری دست يافت.
در شرايط عادی منطقه و در حالات پدافندی كه عمليات ‏وجود نداشت، برادران را گروه گروه می‏‌كرد و آنها را سازماندهی می‏‌نمود. به‏ آنها آموزش می‏‌داد و اهميت زيادی برای امر يادگيری مهندسی رزمی قايل بود. برای ايجاد مهارت در برادران جهادگر، نقاط ضعف عمليات‏‌های گذشته را پيگيری و بررسی می‏‌كرد و در پشت جبهه صحنه‌ها را شبيه سازی می‏‌نمود و نيروها را متناسب با شرايط عمليات آموزش می‏‌داد تا در شب عمليات مشكلی ‏پيش نيايد.

احمد دادخواه به سختی از محیط خدمت به مردم جدا می‌شد اما وقتی خدا او را خواست دیگر یارای ماندن نداشت.

قبل از شروع عملیات بیت المقدس مأمور شدیم غرب کارون را سر پل بزنیم، غرب کارون هم آنموقع دست دشمن بود و ما چند نیروی ژاندارم داشتیم که در اختیار ما بودند . رفتم جلو ؛داشت نیروهایش را توجیح می‌کرد که چگونه جلو بروند. به دادخواه گفتم امشب شب حساسی است و قرار است شما برگردید عقب و در کنار آقا مرتضی قربانی باشید. احمد با تندی گفت: من بچه‌های مردم را آورده‌ام اینجا تا عملیات انجام دهند، حالا خودم بروم کنار قربانی و در عقبه باشم این چه برخوردی است و نپذیرفت که برگردد. حالا مرتضی قربانی هم با نفربر خودش جلو بود اما احمد قبول نکرد در نفربر باشد و فقط پذیرفت یک سری هم به نفربر بزند.
شهادت

برنامه‌ریزی شد تا احمد دادخواه همراه ما بیاید و جاده حسینیه را مرتفع کند. درگیری سنگینی شد و اگر ما شکست می‌خوردیم باز هم تا خرمشهر می‌آمدند پس کار سنگینی بود. لذا از سر شب بچه‌های دادخواه شروع کردند کنار جاده به خاکریز زدن تا صبح که لشگر 56 آمد و همه نماز صبح را خواندیم، قرار شد که برویم جلو تا کار بچه‌ها را ببینیم حدود دو سه کیلومتر روی جاده حسینیه آمده بودیم، در حالی که هوا تاریک و روشن بود و ما نور شلیک را می‌دیدیم من به احمد گفتم دادخواه برو پائین جاده، اما کمی تأمل کرد بقايای تانك‏های دشمن در حال فرار او را هدف قرار دادند. در صبحگاه شب اول عمليات روز هفدهم ارديبهشت61 در مرحله دوم بيت المقدس هنگامی كه طلوع خورشيد همه جا را نور باران ‏می‏‌كرد، روح او به ديار معشوق شتافت و به شهادت نايل شد.


قلم در دست شهيد

اگر انسان تمام مسائلش را در رابطه با خدا بررسی نمايد و مالكيت خدا بركل هستی و كل عالم وجود باورش آمده باشد، تمامی مشكلاتش حل می‏‌شود و زندگی و آخرت برايش سهل و دلپذير می‏‌گردد.

خدا همه را هدايت كند كه صحيح‌‏ترش اين است كه پذيرش هدايت‏ خداوندی را پيدا كنند، زيرا خدا محبت را تمام كرده و هدايت را به اعلای خود رسانده است كه دل‏‌های پذيرای هدايت می‏‌خواهد.

خداوندا تو می‏دانی كه بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است، چه ‏رنجی می‏‌كشد آن كس كه انسان است و از احساس سرشار است.

" ان الانسان لفی خسر" انسان هميشه در زيان كاری است. چه قدر اين‏ شيطان درونی انسان، سركش و مكار و حيله‏‌گر است. به راستی كه اگر لحظه‌ه‏ای از نفس غافل شدی و بدان بال و پر‌دادی و كنترلش نكردی، آن چنان انسان را به ‏قهقرا می‏‌برد كه به اسفل السافلين نزول می‏كند. ای انسان : " ما غرك بربك‏الكريم"

خدايا، خودخواهی چه شيطان نيرومندی است كه به كمك هوای نفسانی ‏دست به دست هم داده و چه راحت انسان را به اسارت خود می‏‌كشد و چه قدر فريبنده و مكار است.

 هان، اين انسان در مقابل لذت زودگذر تسليم نشوی كه اين شيطان مكار دامی سهمگين گسترده است و با هزاران لطائف‌الحيل ذره ذره تو را به سوی اين ‏دام می‏‌كشد. اين دام شبيه يك باتلاق است كه چون در آن افتی، ناخودآگاه ‏دست و پا می‏زنی و هر چه بيشتر دست و پا بزنی، بيشتر در آن فرو می‏روی و بيشتر خود را به شيطان نفس تسليم می‏كنی تا سرانجام...!