شهید سیدعلی دستغیبی در سال 1344 در روستای چاوشی در خانوادهای از سادات جلیلالقدر از سلاله زهرای اطهر(س) چشم به جهان گشود و دوران کودکی را در دامان پرمهر و محبت پدر و مادر پشت سر گذاشت. در سال 1349 در دبستان علوی چاوشی مشغول به تحصیل شد و در سال 1351 به اتفاق خانواده به شهر خورموج مهاجرت و به ادامه تحصیل پرداخت. دوره دبیرستان که مصادف با انقلاب بود، در تظاهرات علیه شاه مستبد تا پیروزی انقلاب شرکت فعال داشت و به رهبرکبیر انقلاب عشق میورزید. با شروع جنگ تحمیلی در سال 1360 در بسیج ثبتنام نمود و پس از دوره فشرده سه ماهه آموزش بسیج در اصفهان مستقیماً راهی خط مقدم جبهه شد. در مدت کوتاهی لیاقت و شایستگی خود را به ظهور رسانید و در فاصله سالهای60 و61 در عملیات فتحالمبین و رمضان و محرم و عملیات متعدد دیگر شرکت فعال داشت. شجاعتها و رشادتهای ایشان، فرماندهان ردههای بالا را برآن داشت تا ایشان را بهعنوان کادر رسمی سپاه پاسداران انتخاب نمایند و از آن پس فرماندهی یکی از گروههای واحد اطلاعات عملیات را به عهده وی گذاشتند و در این مدت بارها تا قلب دشمن پیش رفت و اطلاعات مفیدی در اختیار فرماندهان ردههای بالاتر قرار میداد و آنها را به تحسین وا میداشت. در اردیبهشت سال 64 بنا به اصرار والدین ازدواج نمود، اما بهدلیل عشق و علاقه و میل مفرط به جبههها بیش از 10 روز از ازدواجش نگذشته بود که مجدداً راهی منطقه جنگی شد؛ اما بهدلیل پافشاری فرماندهان بالا ایشان مجبور شد برای مدت یکماه که مصادف بود با ماه مبارک رمضان، به نزد خانواده مراجعت نماید. پس از پایان ماه رمضان بلافاصله راهی جبههها گردید. گویا دنبال گم کردهای بود تا اینکه در عملیات قدس 3 چون گذشته در خط مقدم با شجاعت و رشادتی تمام به قلب سپاه نابکار دشمن بعثی یورش برد و در همین عملیات بود که گویا دستی از غیب ایشان را از دیدهها پنهان ساخت و پس از 15 سال هجران و فراق، پیکر پاک و مطهرش در تاریخ 78/11/23 تشییع و در جوار مرقد مطهر شهدای چاوشی به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید سیدعلی دستغیبی:
بسماللهالرحمنالرحیم
با سلام و درود فراوان به حضرت مهدی(عج) دوازدهمین کوکب آسمان ولایت و امامت و نایب بر حقش امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و با سلام و درود به ارواح طیبه شهیدان اسلام از صدر تاکنون و مفقودین و اسیران و مجروحین و معلولین و خانواده معظم آنان.
خدایا! ما را مدیون خون این عزیزان شهید نمیران. سخنانم را با این آیه صریح قرآن آغاز میکنم که میفرماید: (و قاتلو هم حتی لا تکون فتنته و یکونالدینالله) مقابله کنید با کافران تا زمانیکه هیچگونه فتنهای در دنیا نباشد.
اکنون وظیفه خود دانستم بهعنوان یک پاسدار که کفنم همان لباس سبز است که در واقع سرخ و خونین میباشد و بهعنوان یک فرد مسلمان که وظیفه اسلامی و الهیام مرا به این امر خیر دعوت نموده و من هم با کمال خوشبختی در این جهاد فی سبیلالله بدون هیچ فشار و سرسختی پا میگذارم. فقط اگر خدا قبول کند، برای رضای خدا و یاری دین حق به فرمانده کل قوایم خمینی روح خدا شرکت نمودهام تا اینکه به تمام ابرقدرتها و نوکران دست نشانده آنان امثال صدام و این گروهکهای منافق و ... بفهمانم که اگر بعد از 1400 سال که از این اسلام عزیز خبری نبوده و یا اگر هم اسلامی بوده فقط در یک نماز خواندن است که آن هم یک دسته انسانهایی قلیل بجا میآورند، خلاصه شده بود.
اما اکنون به یاری انقلاب و خداوند بزرگ و دست توانای رهبر عزیزمان، این فرزند زهرا میرود تا انشاءالله این انقلاب را به صاحب اصلی آنکه صاحب عصر میباشد، بسپارد و محضر حضرتش عرض کنیم. اما ما بعد از 1400 سال خوار و ذلیل بوده و هرکس توانایی داشت به ما تجاوز میکرد و ما در این مدت بییار و یاور بودهایم. اگر میخواهیم که انتقام خون عزیزانمان را از این خدا بیخبران بگیریم انشاءالله.
و اما شما ای امت بیدار و همیشه در صحنه! اکنون که خداوند قادر و متعال در این زمان بر ما منت گذاشت که این چنین رهبری از بین ما انتخاب نموده که ما را از گمراهی و بدبختی نجات داد، باید همه ساعات و دقایق و ثانیهها را شکرگذار خدا باشیم و قدر این امام را بدانیم؛ که اگر خدای ناکرده از بین ما رفت، دیگر پشیمانی سودی ندارد.
یک خاطره از یکی از علما قم برایتان میگویم. ایشان میگفت زمانیکه امام در بیمارستان قلب تهران بستری بودند، یک شب خواب دیدم که آسمان شکاف خورد و از این شکاف چند فرشته آمدند پایین و امام را برداشتند و به بالا بردند. در همین وقت از نقشه ایران دستها بالا رفت و دعا کردند و گریه و زاری نمودند و در همین موقع بود که امام را دوباره آوردند پایین و خود رفتند و ما باید از این مسائل عبرت بگیریم و نباید به همین زودی فراموش کنیم. انشاءالله که ملت ایران امام را تنها نمیگذارد، همینطور که تا الان در عمل نیز نشان دادهاند.
و ای ملت عزیز! بدانید که به قول شهید مظلوم بهشتی، بهشت را به بها میدهند نه به بهانه.
به خانواده معظم خود سفارش میکنم که در مرگم ناراحتی نکنید و امیدوارم که پدر و مادرم و همسرم و خواهرانم و برادرانم مرا ببخشند و حلالم نمایند. امیدوارم خدا به شما صبر عطا نماید.
پیام من به شما این است که ستون دین را مستحکم کنید که دوام و تداوم اسلام ما نماز است. در آخر عرض میکنم که اگر کسی از بنده حقیر طلبکار است، برود و از خانوادهام بگیرد و اگر کسی از دست من ناراحتی دیده، مرا حلال کند.
سیدعلی دستغیبی