مجید بشکوه در سال 1335، در بوشهر در خانوادهای مذهبی بهدنیا آمد. دوران تحصیلاتش را در بوشهر گذراند و دیپلمش را گرفت.
او از اوایل انقلاب که جنبش و حرکت انقلاب اسلامی به رهبری امام عزیز، عرصه حیات فرعونیان زمان را تنگ کرده بود، مبارزات خود را شروع کرد و در راهپیمایی علیه جنایتکاران شرکت فعال داشت. او عاشقانه به نماز و دعا میپرداخت و جوانمردی شجاع بود. در برابر وابستگان رژیم طاغوت مبارزه میکرد. مجید عاشق امام خمینی بود. اجرای فرمان امام خمینی را همچون دستورات حضرت رسول(ص) و امامان(ع) وا جب میدانست. با پیروزی انقلاب، او به همراه تعدادی از برادران انقلابی، جمعیت فداییان اسلام را تشکیل دادند و شبانهروز از دستاوردهای انقلاب اسلامی محافظت میکردند.
با شروع جنگ تحمیلی، وی به ندای«هل من ناصر ینصرونی» امام خمینی لبیک گفت و با جمعی از یاران فداکار انقلاب اسلامی از جمله ماهینی به گروه جنگهای نامنظم، به فرماندهی دکتر چمران، ملحق شد و تا زمان شهادت دکتر در کنار این شهید بزرگوار با شیطان بزرگ و نوکرش، صدام جنگید و حتی برای لحظهای دست از مبارزه با آنان برنداشت. او خود را مدیون امام، مردم و انقلاب میدانست و همیشه از خدا میخواست که بتواند روزی، دین خود را به امت حزبالله ادا نماید. او زندگی در سنگرهای جبهه را بر ماندن در خانه و داشتن آسایش ظاهری، ترجیح میداد و حیات دنیوی را یک زندگی موقت و وسیلهای بیارزش جهت پرواز بهسوی یک آرامش ابدی میدانست.
مجید در اکثر عملیات از جمله فتحالمبین، شوش، بدر و رمضان بهعنوان فرمانده گردان شرکت داشت و بالاخره پس از هفت سال حضور مداوم و بیوقفه در جبههها و شرکت در تمام عملیاتی که توسط رزمندگان اسلام انجام میشد در تاریخ 1365/10/4 در عملیات کربلای 4 به فیض عظیم شهادت نایل آمد و به آرزویش رسید.
وصیتنامه شهید مجید بشکوه:
بسماللهالرحمنالرحیم
.... و پیکار کنید در راه خدا، با آنانکه با شما پیکار میکنند و تجاوز نکنید. خدا دوست ندارد تجاوزگران را و بکشیدشان هر جا که آنها را مییابید و آنها را بیرون کنید، بدان سان که بیرون کردند و همانا فتنه سختتر از کشتن است.
خدایا خودت از حال بدم آگاهی و خودت میدانی که وجودم پر از گناه است و غرق در گناه هستم؛ پس خودت رحم کن و مرا از گرداب گناه و معصیتی که با دستهای گنهکارم برای خود درست کردهام، نجات بده.
خالقا! اگر فردای قیامت به ناگاه اعمال این بنده حقیرت را بهدست چپش بدهی و او را روانه جهنم کنی، این بنده گنهکار تو چه کند؟
معبودا! اگر فردای قیامت این بنده ضعیف و ذلیل خود را بر روی آتش قرار دهی، این بنده حقیر به غیر از تو، به چه کسی میتواند پناه ببرد؟
خدایا! میدانم که در طول زندگیام از دستوراتت سرپیچی کردهام، به دستورات کتاب مقدست عمل نکردهام و به گفته انبیاء و ائمهاطهار، آنطور که باید و شاید گوش ندادهام و تابع هوا و هوس بودم. در این لحظات حساس زندگیام رو به سوی تو میآورم.
غفورا! مرا از در گاهت مأیوس نگردان. من امروز به خاطر تمام گناهانم از تو طلب عفو میکنم.
عظیما! من از لحاظ معنوی و تقوا فقیر و مستضعفم و یارای سخن گفتن ندارم، اما خودت که از باطن من خبر داری و همهچیز را میدانی؛ پس از تو میخواهم که مرا دریابی. امروز افسوس میخورم که چرا عمر خود را به عبادت و فرمانبرداری از تو سپری نکردم. در آخر از تو میخواهم که پدر و مادرم را ببخشی و آنان را از من راضی گردانی یا الرحمالراحمین.
ای دوستان و ای جوانان هموطنم! از شما میخواهم که از یاد خدا غافل نباشید و نگذارید ابرقدرتها و دشمنان دین، بهوسیله غرور جوانیتان! شما را به فحشا بکشند. خواهشی که از شما برادران دارم این است که وقت خود را بیهوده تلف نکنید و با مطالعه کتب فقه اسلامی خود را بسازید و نایب امام زمان و سید مستضعفان جهان را هیچوقت تنها نگذارید؛ که اگر او را تنها بگذارید، مثل این است که اسلام را تنها گذاشتهاید و خون تمام شهدا را پایمال نمودهاید.
در پایان، شما را به خداوند متعال میسپارم و از شما میخواهم که از یاران واقعی امام باشید و هیچوقت او را تنها نگذارید، زیرا که رمز کلید دروازه بهشت رستگاریست.
الهی! تو خود شاهدی که من چیز باارزشی ندارم و تنها دارایام این بدن خاکی است که میدانم لایق تو نیست، ولی از تو ای بزرگوار، تقاضا دارم که این هدیه ناقابل را از من بپذیری و مرا با اولیاء خودت محشور کنی و امام زمان(عج) را از من راضی و خشنود کنی.
بار الها به تو پناه میآورم و از تو طلب عفو دارم. ای پناه بیپناهان، مستضعفان را فراموش نکن و یاور آنان باش.
یا ستار العیوب ارحم عبدکالذلیلالضعیف
و السلام علینا و علی عباداللهالصالحین