زندگینامه
شهید اسدالله احمدنیا در دی ماه 1341در خانوادهای مذهبی و متدین پا به عرصه وجود گذاشت و با تولد خود سراسر زندگی خانواده خویش را پر از خیر و برکت کرد. در دوره 5 ساله ابتدایی از دانش آموزان ممتاز و منضبط به شمار میآمد و از همین سنین بود که علاقه به شرکت در مجالس مذهبی و روضهخوانی و سینهزنی در او مشاهده میشد. در سن 9 سالگی نماز خواندن را شروع کرده و از 13 سالگی روزه می گرفت.دوره سه ساله راهنمایی را در مدرسه فارابی و مقطع دبیرستان را در هنرستان آیت الله حقشناس در رشته ریاضی فیزیک شاخه مکانیک گذراند.
از بدو انقلاب از هیچ فرصتی دریغ نمیورزید و ضمن تحصیل از فرود آوردن هر ضربهای به دستگاه طاغوت و طاغوتیان فروگذار نمیکرد.در اوایل انقلاب مسئول دریافت اعلامیههای امام و نشر آنها در میان اقشار مردم بود. برای به ثمر رساندن هر چه زودتر این انقلاب مردمی حد و مرزی نمیشناخت . در هر نقطه از این سرزمین که برایش امکان داشت فعالیت خود را دنبال میکرد. در هر تظاهراتی که برای پیشبرد نهضت اسلامی صورت میگرفت، در ستیز با رژیم منحط پهلوی از اینکه دچار حادثهای بشود هیچ باک نداشت. بعد از پیروزی انقلاب استفاده از موقعیتهای مختلف را برای تداوم انقلاب نوپای اسلامی غنیمت میشمرد و با ارگانها و نهادهای مختلف انقلابی ارتباط برقرار مینمود. همگام با یاران صدیق خود برای اسلام و مسلمین خدمت میکرد.
بعد از اینکه سال چهارم هنرستان را با موفقیت گذراند با یار وفادار خود شهید مصطفی رهنما جهت برطرف کردن مایحتاج روستاییان اعم از خوراک، پوشاک و آشنا کردن آنان با هدفهای جمهوری اسلامی، کشاندن آن ها به مساجد و برپا داشتن نمازهای جماعت و دعاهای هفتگی و تشکیل تعاونیهای روستایی راهی روستاها میشدند. گاهی سه روز به طور مداوم وقت خود را صرف یک روستا میکردند و در بازگشت تا پاسی از شب گذشته به حسابها و نیازهای روستاییان رسیدگی میکردند و برای آینده برنامهریزی مینمودند که چگونه ندای انقلاب را به گوش دور افتادهترین روستاهای محروم برسانند. خدمت سربازی مدتی فعالیت آنها را متوقف نمود. دوره سه ماهه آموزشی را در پادگان (صفر یک) تهران و بقیه خدمت خود را در کردستان گذراند. با وجودی که در ارتش جمهوری اسلامی خدمت میکرد با برادران پاسدار در قسمت ضربت (جُند الله) کاملاً همکاری داشت و در این مدت تمامی جریانات کردستان را مدنظر داشت و تمام توان خود را برای از بین بردن گروههای ضد اسلامی ، دمکرات و کومله به کار میبرد.
در تاریخ 1362/11/12 هنگامیکه با دیگر برادران مشغول پاکسازی یکی از روستاهای کردستان از ضد انقلابیون بود توسط یکی از خائنان مورد هدف قرار گرفت و از ناحیه آرنج دست سخت مجروح شد که منجر به قطع شدن عصب دستش گردید. پس از تحمل سختیهای بسیار و چندین عمل جراحی و بعد از گذشت یک سال سلامتی دست خود را بهدست آورد . در زمان خدمت سربازی به خاطر حماسهآفرینیهایی که در منطقه از خود نشان دادهبود مورد قدردانی و تشویق قرار گرفت و معافی دو سال خدمت با رشادت دریافت کرد.
زمانی که شهید از خدمت سربازی بازگشت ایران دو جبهه در پیش روی داشت. یکی نبرد با صدامیان کافر و دیگر جبهه داخلی که شامل ضد انقلابیون در منطقه کردستان بود.
حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل
شهید احمدنیا از اولیل جنگ تحمیلی حسینوار قدم در جبهههای نبرد حق علیه باطل گذاشت و در گروه شناسایی و تخریب به فعالیت پرداخت . درحملهها بسیاری از یاران صدیق و عزیزش را از دست داد. این موضوع او را بسیار ناراحت میکرد ولی نه تنها ارادهاش را سست نمینمود بلکه بیش از پیش آهنین میساخت.
در سال 1362 در آزمون تربیت معلم در رشته حرفهوفن پذیرفته شد. تحصیل هم نتوانست مانع حضور او درمیدان جنگ شود و در او اثر بگذارد بلکه هر بار با ایمانی کاملتر و قلبی مطمئنتر در جایی که وعدهگاه عاشقان فیسبیلالله بود حضور مییافت . در مدت تحصیل 3 الی 4 بار با گروهی از دوستان عازم میدان جنگ شد و در بیشتر عملیاتها شرکت نمود.
در تاریخ 1364/07/18 برای بارور ساختن دومین سنگرش که مبارزه علم علیه جهل بود در مدرسه راهنمایی خاتم الانبیاء افزر (منطقه قیروکارزین) حضور یافت و امر مهم تدریس را آغاز نمود. دیری نگذشت که توانست توجه دانشآموزان را به اهمیت ایمان ، عمل و علم آن هم در جوار مکتب مقدس اسلام جلب کند و روحیه آنها را با این مفاهیم آشنا سازد. بهطوری که دانشآموزان برنامه و هدف زندگی خود را در رابطه با اسلام و جمهوری اسلامی تشخیص داده و تقاضای کتابهای مختلف از شهید میکردند. او با علاقه فراوان هر هفته به جهرم میآمد و کتابهایی از جمله رساله، داستانهای آموزنده از قرآن و نویسندگان دینی را تهیه و در دسترس آنان قرار میداد. دوست میداشت زندگیاش سراسر تلاش در راه هدف باشد. هدفش الله، معبود را ملاقات کردن و از چشمه زلال او نوشیدن و به ندای قرآنی لبیک گفتن بود و دوست میداشت سرانجام به دیاری بشتابد که تمام الگوهایش سوی آن شتافتند و او را بدان سو فرا میخواندند .
شهادت
اسدالله عزیز در روز 13 بهمن ماه 64 عازم میدان نبرد شد و در شبانگاه 21 بهمن ماه در عملیات والفجر 8 ، منطقه فاو معبودش را دیدار کرد و به آرزویش رسید.