دوران كودكی
شهید كشوری در تیر ماه 1332 در خانوادهای متوسط بهدنیا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در "كیاكلا" و "سرپل تالار" ـدو روستا از روستاهای محروم شمال- و سه سال آخر را در دبیرستان "قنه" بابل گذراند. دوران تحصیلش را بهخاطر استعداد فوقالعادهای كه داشت، بهعنوان شاگردی ممتاز به پایان رساند.
وی ضمن تحصیل، علاقه زیادی به رشتههای ورزشی و هنری نشان میداد و در اغلب مسابقات رشتههای هنری نیز شركت میكرد. یكبار هم در رشته طراحی در ایران مقام اول را بهدست آورد. در رشته كشتی نیز درخششی فراون داشت.
در زمان تحصیل، فعالیت مذهبی زیادی داشت؛ با صدای پرسوزش به مجلس و مراسم مذهبی شور خاصی میبخشید. در ایامی نظیر عاشورا با مدیریت و جدیت بسیار، همواره مرثیهخوانی و اداره بخشی از مراسم را بهعهده میگرفت. در این برنامهها تمام سعی خود را برای نشاندادن چهره حقیقی اسلام و بیرون آوردن آن از قالبهایی كه سردمداران زر و زور و اربابان از خدا بیخبر برای آن درست كرده بودند، بهكار میبرد و معتقد بود كه انسان نباید یك مسلمان شناسنامهای باشد، بلكه باید عامل به احكام اسلام باشد و چون در این فكر بود كه اسلام را از روی تحقیق و مطالعه بپذیرد، در دوران دبیرستان مطالعاتش را وسعت داد و تا هنگام اخذ دیپلم علاوهبر كتب مذهبی، كتابهای بسیاری درباره وضعیت سیاسی جهان مطالعه نمود و در سال آخر دبیرستان با دو تن از همكلاسان خود، دست به فعالیتهای سیاسیـ مذهبی زد.
او با كشیدن طرحها و نقاشیهای سیاسی بر علیه رژیم وابسته، ماهیت آن را افشاء میكرد. بعد از گرفتن دیپلم، آماده ورود به دانشگاه شد كه با توجه به هزینههای سنگین آن و محرومیت مالی كه داشت، از رفتن به دانشگاه منصرف گردید.
ورود به هوانیروز ارتش
احمد در سال 1351 وارد ارتش (هوانیروز) شد. البته همیشه از مسائلی كه در آنجا میدید، رنج میبرد، چرا كه رفتارها، مخالف شئونات عقیدتی او بود. در معاشرت با استادان خارجی، بهگونهای رفتار میكرد كه آنها را تحتتأثیر خود قرار میداد. در این مورد میگفت: «من یك مسلمانم و مسلمان نباید فقط به فكر خود باشد.» و میخواست در آنجا نیز دامنه ارشاد را گسترش دهد.
شبهای بسیار از مصیبتهای فقرا سخن میگفت و اشك میریخت و فكر چاره میكرد. و با همه خطراتی كه متوجهاش بود، به منزل فقرا میرفت و ضمن كمك به آنان، ظلمهای شاه ملعون را برایشان روشن میساخت.
شهید كشوری چه پیش از انقلاب و همراه انقلاب و چه بعد از انقلاب، جان بر كف و دلیر برای اعتلای اسلام ایستاد و مقاومت كرد. در اكثر تظاهرات شركت كرد و بسیاری از شبها را بدون آنكه لحظهای به خواب برود، با چاپ اعلامیههای امام به صبح رساند. او چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب عقیدهاش این بود كه تنها راهبران راستین امت اسلام، روحانیون در خط امام هستند.
در میان تظاهرات چندینبار كتك خورده بود، ولی با شوق عجیبی از آن حادثه یاد میكرد و میگفت: «این باطومی كه من خوردم، چون برای خدا بود، شیرین بود. من شادم از اینكه میتوانم قدمی بردارم و این توفیقی است از سوی پروردگار.»
در زمان بختیار با چند تن از دوستانش طرح كودتایی را برای سرنگونی این عامل آمریكا ریختند و آن را نزد "آیت الله پسندیده"، برادر امام بردند. قرار بر این شد كه طرح به نظر امام خمینی(ره) برسد و در صورت موافقت ایشان اجرا گردد. اما خوشبختانه با هوشیاری امام و بیباكی امت، انقلاب اسلامی در 22 بهمن پیروز گردید و احتیاجی به این كار نشد.
دورانجنگ
وقتی غائله كردستان شروع شد، شهید كشوری همچون كسی كه عزیزی را از دست بدهد و یا برادری در بند داشته باشد، از بابت این ناامنی ناراحت بود.
سردار شهید تیمسار "فلاحی" میگفت: «شبی برای مأموریت سختی در كردستان داوطلب خواستم هنوز سخنانم تمام نشده بود كه جوانی از صف بیرون آمد. دیدم كشوری است.»
او از همان آغاز جنگ داخلی چنان از خود كیاست و لیاقت و شجاعت نشان داد كه وصف ناكردنی است. یكبار به شدت زخمی شد و هلیكوپترش سوراخ سوراخ، ولی به فضل الهی و هوشیاری تمام، هلیكوپتر را به مقصد رساند.
در زمان جنگ هم دست از ارشاد برنمیداشت و ثمره تلاشهای شبانهروزی او را میتوان در پرورش عقیدتی شیرمردانی چون شهید "سهیلیان" و شهید "شیرودی" دانست. و شهید شیرودی چه متواضعانه میگفت: «احمد، استاد من بود.»
زمانی كه صدام آمریكایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن تركش از سینهاش بود، اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد.
به او گفته بودند كه بماند و پس از اتمام جراحی برود، اما جواب داده بود: «وقتی اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمیخواهم.»
او به جبهه رفت و چون گذشته، سلحشورانه جنگید و مزدوران را به درك واصل كرد، بهطوری كه بیابانهای غرب كشور را به گورستانی از تانكها و نفرات مزدور دشمن تبدیل نمود.
او بدون وقفه و با تمام قدرت و قوا میكوشید. پروازهای سخت و خطرناك را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام میداد. حماسههایی كه در شكار تانك آفریده بود، فراموش نشدنی است.
شبها دیر وقت میخوابید و صبحها خیلی زود بیدار میشد و نیمه شبها نماز میخواند و با اشك و تضرع و عبادتهای نیمه شبش، به جهاد اكبر نیز اهتمام میورزید.
او الگوی یك مسلمان كامل و به كمال رسیده بود و چه زیبا گفته است شهید عزیزمان تیمسار فلاحی كه: «احمد فرشتهای بود در قالب انسان.»
او چنان مبارزه با كفر را با زندگی خود عجین كرده بود كه دیگر هیچچیز و هیچكس برایش كوچكترین مانعی نبود، حتی مریم سه ساله و علی سه ماههاش. هر بار كه صحبت از فرزندانش و علاقه او به آنها میشد میگفت: «آنها را به قدری دوست دارم كه جای خدا را نگیرند.»
هر كار سخت و دشواری را كه انجام میداد، كار كوچكی میشمرد و آن را وظیفه میدانست. از كارهای دیگران و قشرهای مختلف در جبهه ها، خصوصا پاسداران قدردانی بسیار میكرد. به برادران پاسدار علاقه وصف ناشدنی داشت و مبارزه آنان را از خالصانهترین مبارزات بعد از صدر اسلام میدانست. یكبار پوتینی از برادر پاسداری بهعنوان هدیه گرفته بود و هرگز این چكمه رزم را از خود دور نمیكرد میگفت: «من این را از یكی از خالصان درگاه احدیت كه روحانیت و جهاد و شهادت از چهره و نگاهش میبارد، گرفتهام.»
شهید كشوری همواره برای وحدت هرچه بیشتر دو قشر پاسدار و ارتشی میكوشید؛ چنانكه مسئولین هماهنگی و حفظ غرب كشور را مرهون او می دانستند.
او میگفت: «تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید و از این مزدوران كثیف كه سرهای مبارك عزیزانم (پاسداران) را نامردانه بریدند، انتقام خواهم گرفت.»
عشق شهید كشوری به امام، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف ناكردنی است. بعد از انقلاب وقتی كه برای امام كسالت قلبی پیش آمده بود، او در سفر بود. در راه وقتی كه این خبر را شنید، از ناراحتی ماشین را در كنار جاده نگه داشت و در حالی كه میگریست، گفت: خدایا از عمر ما بكاه و به عمر رهبر بیفزا. وقتی به تهران رسید، به بیمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدی قلب به رهبرش اعلام كرد.
او بر این عقیده بود كه تا در این دنیا هست و فرصتی وجود دارد، باید توشهای برای آخرت بسازد.
هرگز لحظهای از حركت و تلاش باز نایستاد؛ بطوریكه میگویند بارها در هوای ابری و حتی بارانی پرواز كرد. او الله را میدید و به جهان جاودانی میاندیشید.
عشق به الله، هر خطری را در نظرش هموار كرده بود و شهادت در راه الله برای او از عسل هم شیرینتر بود. آری ....
نحوه شهادت
بالاخره در روز پانزدهم آذرماه 1359 نیایشهای شبانهاش به درگاه احدیت مورد قبول واقع گردید و درحالی كه از یك مأموریت بسیار مشكل اما پیروز باز میگشت، در دره "میناب" ایلام مورد حمله نابرابر و ناجوانمردانه هواپیماهای مزدوان بعثی قرار گرفت و درحالی كه هلیكوپترش در اثر اصابت راكتهای دو میگ به شدت در آتش میسوخت آن را تا مواضع خودی رساند و آنگاه در خاك وطن سقوط كرد و شربت شیرین شهادت را مردانه نوشید و پیكر پاكش در بهشت زهرا میعادگاه عاشقان الله در كنار دیگر شهیدان فدایی به آرامشی ابدی دست یافت.
وصیتنامه
بسمالله الرحمن الرحیم
خدایا شیطان را از ما دور كن
در مسلخ عشق جز نكو را نكشند / روبهصفتان زشت خو را نكشند
پایان زندگی هر كسی به مرگ اوست / جز مرد حق كه مرگش آغاز دفتر اوست
هر روز ستارهای را از این آسمان به پایین میكشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. اینبار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهههای حق علیه باطل روان شد و من قطرهای از این دریایم و نیز میدانید كه این اقیانوس بیپایان است و هر بار بر او افزوده میشود. راه شهیدان را ادامه دهید. كه آنها نظارهگر شمایند مواظب ستون پنجم باشید كه در داخل شما هستند.
بیتفاوتی را از خود دور كنید، در مقابل حرفهای منحرف بیتفاوت نباشید. مردم كوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیماییها بیشتر از پیش شركت كنید. در دعاهای كمیل شركت كنید. فرزندانتان را آگاه كنید. و تشویق به فعالیت در راه الله كنید.
وصیت به پدر و مادرم:
پدر و مادرم! همچنان كه تا الآن صبر كردهاید از خدا میخواهم صبر بیشتری به شما عطا كند. فعالیتتان را در راه خدا بیشتر كنید. در عزایم ننشینید، نمیگویم گریه نكنید ولی اگر خواستید گریه كنید به یاد امام حسین (علیه السّلام) و كربلا و پدر و مادرانی كه پنج فرزندشان شهید شده گریه كنید، كه اگر گریههای امام حسینی و تاسوعا و عاشورایی نبود، اكنون یادی از اسلام نبود. پشت جبهه را برای منافقین و ضد انقلاب خالی نگذارید، در مراسم عزاداری بیشتر شركت كنید كه این مراسم شما را به یاد شهیدان میاندازد و این یاد شهیدان است كه مردم را منقلب میكند. امام را تنها نگذارید. فراموش نكنید كه شهیدان نظارهگر كارهای شمایند.
ما زنده به آنیم كه آرام نگیریم / موجیم كه آسودگی ما عدم ماست
والسلام قطرهای از دریای خروشان حزبالله
احمد كشوری