اسماعیل جمال

شهید اسماعیل جمال

تاریخ شهادت:
۲۹ آبان ۱۳۶۶
تعداد بازدید ۵۳۵۱ بار

زندگی‌نامه


اسماعیل در 29 دیماه 1343 در شهر سرخه به دنیا آمد. پدرش حسن، قصاب بود او 4 برادر و 2 خواهر دارد از کودکی در دامان مادری مومنه بزرگ شد. خانواده‌ی مادری‌اش از روحانیون مبارز و انقلابی شهر سرخه هستند. این امر سبب شد تا از کودکی به نماز خواندن و قرآن علاقمند شود. همزمان با پیروزی انقلاب، در کنار دایی های خود فعالیت سیاسی و اجتماعی اش را شروع کرد. عدم توجه مأموران رژیم به او به دلیل سن کم امتیازی به شمار می‌آمد تا نوار های سخنرانی و اعلامیه های امام(ره) به راحتی جابجا کند.
بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ، به همراه دایی اش با ستاد پشتیبانی جنگ، در پشت جبهه همکاری می کرد. او کمک های مردمی را به اهالی جنگ زده هویزه و سوسنگرد میرساند.
خواندن هر روز سوره واقعه، زیارت عاشورا و جامعه کبیره از ویژگی بارز او بود. او برای جمع کردن مردم برای خدمت سربازی به پادگان بلال حبشی تهران رفت. پس از یکسال خدمت در سپاه، در دانشگاه تربیت معلم سبزوار پذیرفته شد مدتی بعد برای ادامه تحصیل به مشهد رفت. او همراه با درس کتابهای استاد شهید مطهری، علامه طباطبایی و آیت الله شهید دستغیب را مطالعه میکرد. بعد از پایان درس بعنوان مربی امور تربیتی و قرآنی در آموزش و پرورش مشغول شد.

حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل


برای بار اول، در 10 اسفند 1360 از طرف بسیج به عنوان تک تیرانداز به جبهه رفت. در عملیات هایی مانند فتح المبین، محرم، خیبر، بدر، کربلای 1، نصر 8 شرکت کرد.
او در 10 بار اعزام به جبهه و 30 ماه حضور بعنوان تک تیرانداز، معاون دسته، فرمانده دسته، معاون گروهان، فرمانده گروهان و فرمانده گردان انتخاب شد.

در پشت جبهه هم با ایجاد نمایشگاه عکس، کتاب و پوستر از جنگ، تشکیل تیم کوهنوردی جوانان فعالیت می کرد. در این مدت سه بار از قسمت دست چپ در عملیات مهران، پشت سر در عملیات بدر مجروح و در پدافند فاو شیمیایی شد.

 

شهادت


اسماعیل در 29 آبان 1366 در جبهه‌ی غرب، منطقه‌ی ماووت عراق در عملیات نصر 8 بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت شهید شد. او را پس از تشییع در گلزار شهدای سرخه دفن کردند.
وصیت‌نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب اسماعیل جمال، فرزند حسن، دارنده شماره شناسنامه 115، متولد 1343اموالی که دارم به شرح زیر اعلام می‌دارم که وصی خودم را پدر بزرگوارم قرار داده و در اجرای آن با حضور و نظر حاج شیخ حسن اختری یا حاج شیخ غلامحسین مهدوی نژاد دایی و امام جمعه سرخه است.
1.یک تخته قالی 4*3 که آن را خریداری کرده‌ام و در اختیار پدرم است که اگر خواستند، استفاده کنند.
2.مبلغ 2000 ریال در بانک سپه شعبه ژاندارمری مشهد پس انداز داشتم که آن را انتقال داده‌ام به بانک سپه شعبه چهارراه مازندران سمنان،ضمناً 5000 ریال، چون پس‌انداز قرض الحسنه بوده است، برنده شده‌ام.
3.مقداری کتاب در کتابخانه شخصی خود دارم که هرچه احتیاج خانواده و پسر دایی‌ها، محمد و حسینعلی، بود بردارند و بقیه را به هر کتابخانه‌ای که دایی و امام جمعه سرخه تشخیص دادند اهدا کنند.
4.مبلغ 370000 ریال در بانک قرض‌الحسنه سرخه پس‌انداز دارم که دفترچه آن نیز در همان بانک قرار دارد
5.مبلغ 200000 ریال به محمد آقا، داماد عزیزمان، قرض داده‌ام.
6.مبلغ 50000 ریال به علی چتری ( یکی از دوستانم ) قرض داده‌ام که خودشان پس می‌دهند، لازم به گفتن نیست.
7.ضبط صوت و تلویزیون نیز مال خودم است که پول تلویزیون را به دایی شیخ حسن نداده‌ام و این دو نیز در اختیار پدرم است.
10.8عدد نوار ضبط صوت و یک عدد نوار ویدئو و مقداری باطری در کتابخانه شخصی‌ام موجود است که متعلق به جنگ است و در این مورد آقای حسنعلی رمضانی و محمد احسانی یا جعفر سبحانی در جریان هستند و به ایشان بدهید تا در جای خودش استفاده کنند.
مبلغ 9000 ریال در بانک ملی شعبه مرکزی سمنان نیز پس‌انداز دارم..9
10.مبلغ 200000 ریال از بانک ملی وام گرفته‌ام که ماهیانه از حقوق من کم می‌شود.
11.مقدار 1800 ریال به پسر عمه عباس بدهکارم که امیدوارم آن را بپردازید.
15.12روز روزه سال 65 و 21 روز روزه سال 66 را ادا نکرده‌ام،جمعاً 36 روز.
13.خمس تمامی این اموالی که در اختیارم بوده را نداده‌ام. اگر تعلق می‌گیرد، بپردازید.
14.مبلغ 50000 ریال جهت حسینیه شهدا و 50000 ریال جهت کمک به جبهه‌ها از پول من بپردازید.
در آخر،از کلیه امت حزب‌الله و دوستان و همسایگان و وابستگان دور و نزدیک حلالیت می‌طلبم.امیدوارم که اگر از من بدی و یا نافرمانی دیدند، مرا عفو کنند.
بنده حقیر خدا
اسماعیل جمال
1366/08/23