شهید سید محمدعلی جهانآرا در 9 شهریور ماه 1333 در خانوادهای مستضعف، مسلمان، متعهد و دردكشیده در خرمشهر متولد شد؛ شهری زیبا با مردمی خونگرم و دوستداشتنی كه خاطره دلاوریهایشان برای همیشه در تاریخ كشور باقی خواهد ماند. پایبندی خانواده او (بهویژه پدر) به اسلام باعث گردید كه از همان كودكی عشق به خدا و خاندان عصمت و طهارت(ع) در جان و قلب محمد ریشه دواند. از همین ایام وی تحتنظر پدر بزرگوارش به فراگیری قرآن مجید پرداخت.
فعالیتهای سیاسی، مذهبی
فعالیتهای سیاسی، مذهبی شهید جهانآرا از شركت در جلسات مسجد امام صادق(علیهالسلام) خرمشهر شروع شد و از همان زمان مبارزه جدی او علیه طاغوت آغاز شد. در سال 1348، در سن 15 سالگی، تحتتأثیر جنبش اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همراه عدهای از دوستان فعال مسجدیاش وارد مبارزات سیاسی شد. ابتدا به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن در مساجد پرداخت، ضمن آنكه در مبارزات انجمنهای اسلامی دانشآموزان نیز شركتی فعال داشت. در اواخر سال 1349 همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزبالله خرمشهر درآمد.
افراد این گروه با هم میثاقی را نوشته و امضاء كردند و در آن متعهد شدند كه تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره) تا براندازی رژیم منفور پهلوی از هیچ كوششی دریغ نكرده و از جان و مال خویش برای تحقق این امر مضایقه نكنند. بعد از آن، برای عمل به مفاد عهدنامه و بهمنظور خودسازی، روزه میگرفتند و به انجام عباداتشان متعهد بودند.
این گروه برای انجام نبردهای چریكی، یكسری از ورزشها و آمادگیهای جسمانی را در برنامههای روزانه خود قرار داده بودند تا در ابعاد جسمانی و روحانی، افراد خودساخته شوند.
در سال 1351 این تشكل به وسیله عوامل نفوذی از سوی رژیم منحوس پهلوی شناسایی شد و شهید جهانآرا، به همراه سایر اعضای آن دستگیر گردیدند. پس از مدتی شكنجه و بازجویی در ساواک خرمشهر، سید محمد به علت سن كم به یكسال زندان محكوم و به زندان اهواز منتقل گردید. مدتی كه در زندان بود در مقابل شدیدترین شكنجهها مقاومت میكرد، بههمین جهت دوستانش همیشه از طرف او خاطر جمع بودند كه هرگز اسرار و اطلاعات را فاش نخواهد كرد. ایشان با اخلاق و رفتار پسندیده و حسن برخوردش، عدهای از زندانیان غیر سیاسی را نیز به مسیر مبارزه و سیاست كشانده بود.
پس از آزادی از زندان، پرتلاشتر از گذشته به فعالیت خود ادامه داد و ساواک او را احضار و تهدید كرد تا از فعالیتهای سیاسی و اسلامی كنارهگیری كند. تهدیدی بینتیجه، كه منتهی به نیمهمخفی شدن فعالیتهای او و دوستانش گردید.
پس از اخذ دیپلم در سال 1354، برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد و برای شكلگیری انجمن اسلامی این مركز دانشگاهی تلاش نمود. در این زمان در تكثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی(ره) و نیز انتشار جزوهها و بیانیههای افشاگرانه علیه سیاستهای سركوبگرانه رژیم فعالیت میكرد.
در سال 1355 به دلیل ضرورتی كه در تداوم جهاد مسلحانه احساس میكرد به گروه منصورون پیوست. از همین دوران بود كه به دلیل ضرورتهای كار مسلحانه مكتبی، ناچار به زندگی كاملاً مخفی روی آورد.
سال 1356 مأمور جابجایی مقادیری سلاح از تهران به اهواز شد. در حالیكه گروه توسط عوامل نفوذی ساواک شناسایی شده و گلوگاههای جاده تهران - قم توسط مامورین كمیته مشترک ضدخرابكاری كنترل میشد، وی ماهرانه خودرو حامل سلاحها را از تور ساواک عبور داد و به اهواز رساند، با همین سلاحها محمد و دوستانش دست به اجرای تعدادی عملیات مسلحانه (هماهنگ با اعتصاب كارگران شركت نفت در اهواز) زدند.
در كنار فعالیتهای مسلحانه، امور سیاسی - تبلیغی را نیز از یاد نمیبرد و دامنه فعالیتهایش را به شهرهای تهران، قم، یزد، اصفهان و كاشان گسترش داد.
در تاریخ 2/2/1357 سیدعلی جهانآرا، برادر سیدمحمد نیز توسط ساواک به شهادت میرسد.
فعالیتهای دوران انقلاب
در بهار و تابستان سال 1357 محمد تصمیم میگیرد تا بهمنظور گذراندن آموزش و كسب تجارب نظامی بیشتر، همراه با عدهای از دوستان خود به سوریه و اردوگاههای مقاومت فلسطین برود. شهید حجتالاسلام "سیدعلی اندرزگو" مسئولیت اعزام سید محمد و دوستانش را عهدهدار میشود. پس از اعزام گروهی از یاران محمد و همزمان با راهیشدن خود او، كشتار مردم تهران در میدان ژاله سابق توسط رژیم صورت میگیرد كه محمد را از رفتن به خارج منصرف مینماید. او تصمیم میگیرد در ایران بماند و به مبارزه در شرایط حاد آن دوران ادامه دهد.
در پاییز سال 1357 در پی اعزام تانكهای ارتش رژیم شاه به خیابانهای اهواز و كشتار مردم، سید محمد و دوستانش تصمیم به دفاع مسلحانه از مردم تظاهركننده میگیرند. در یک درگیری سنگین با نیروهای زرهی رژیم، حدود 30 نفر از مزدوران و چماقداران شاهنشاهی را مجروح میكنند و سالم به مخفیگاه خویش باز میگردند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن ماه 1357 سید محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر باز میگردد.
تشکیل کانون فرهنگی نظامی خرمشهر
بهمنظور حراست از دستآوردهای فرهنگی، سیاسی انقلاب اسلامی و تلاش در جهت تعمیق و گسترش آنها و جلوگیری از تحقق توطئههای عوامل بیگانه، كه با طرح مسأله قومیت و ملیت سعی در ایجاد انحراف در ادامه مبارزه و مسیر انقلاب داشتند، شهید جهانآرا همراه عدهای از یاران خویش كانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر را تشكیل داد تا با بسیج مردم و نیروهای جوان و تشكل حركت سیاسیاشان، آنان را در دفاع از انقلاب و مقابله با توطئههای دشمنان آماده نماید.
شهید جهانآرا خود مسئولیت شاخه نظامی كانون را عهدهدار گردید و با توجه به تجربیات و آگاهیهای نظامی، به آموزش برادران و سازماندهی آنان پرداخت و با عنایت به اطلاعاتی كه از جنگ چریكی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم كرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را بهعهده تیمهای مشخص نظامی گذارد، كه شاخه نظامی كانون بهعنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل میكرد. كانون توانست به یاری دادگاه انقلاب، عدهای از عمال حكومت نظامی و برخی از سرمایهداران بزرگ را، كه عوامل مزدور بیگانه توسط آنان كمک مالی میشدند، دستگیر و به مجازات برساند.
تشکیل سپاه خرمشهر و مقابله با توطئه ها
شهید جهانآرا در شكلگیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را بهعهده گرفت.
در آن زمان با توجه به ضعف عملكرد دولت موقت در تأمین خواستههای طبیعی و اولیه مردم محروم منطقه، گروهكهای چپ و راست تلاش داشتند تا با طرح ضعفهای ناشی از حكومت ستمشاهی، نظام و كل حاكمیت آن را زیر سؤال برده و مردم را نسبت به انقلاب و رهبری آن بدبین و به مقابله با آن بكشانند. جریان منحرف و وابسته (خلق عرب) نیز بهعنوان یكی از ابزارهای استكبار جهانی در منطقه قد علم كرده بود تا برای اشاعه اهداف استكبار، با پشتیبانی حزب بعث عراق، اعلام موجودیت نماید و عملاً با طرح اختلاف شیعه و سنی، برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. شهید جهانآرا در این شرایط به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب شد.
شهید جهانآرا با بهكارگیری پاسدارن انقلاب و همكاری مردم، این آشوب را سركوب و با عناصر فرصتطلب قاطعانه برخورد كرد و به لطف خدای تبارک و تعالی بساط این گروهک ضد انقلابی برچیده شد.
از اقدامات مهم و حیاتی شهید در این زمان، تشكیل یک واحد عمرانی در سپاه بود؛ زیرا جهادسازندگی در این شهر هنوز راهاندازی نشده بود.
ایشان برادران سپاه را برای حفاظت از دستآوردهای انقلاب و ایستادگی در مقابل عوامل بیگانه تشویق و ترغیب میكرد تا به خدمت و امداد برادران روستایی و عرب ساكن در نقاط مرزی كه در معرض تهاجم فرهنگی عوامل بیگانه قرار داشتند، بشتابد و با كار عمرانی و فرهنگی زمینههای عدم پذیرش در مقابل نفوذ دشمن را در مردم تقویت كنند. در واقع وی دو عامل "فقر" و "جهل" را زمینه اساسی فعالیت ضدانقلاب در منطقه میدانست و با درک این مسأله ضمن تكیه بر مبارزه پیگیر علیه عوامل بیگانه، بهضرورت كار فرهنگی و تأمین نیازهای مردم منطقه اصرار فراوان داشت.
نقش شهید در خنثیسازی کودتای نوژه
شهید جهانآرا در جریان "كودتاه نوژه" بهمنظور جلوگیری از هرگونه حركت و اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی خرمشهر، از سوی شورای تأمین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه منصوب گردید و به كمک نیروهای مؤمن و معتقد تا تثبیت اوضاع و كشف بخشی از شبكه كودتا در میان عناصر نیروی دریایی، این مسئولیت را عهدهدار بود.
ایشان ضمن اینكه با زیركی و درایت در خنثیكردن این توطئه عمل میكرد، در بین پرسنل نیروی دریایی نیز از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه مجذوب اخلاق، رفتار و برخوردهای اصولی وانقلابی او شده بودند.
حماسه خونین شهر
رژیم بعثی عراق در غروب روز 31 شهریور ماه 1359 شهر خرمشهر را زیر آتش گرفت و مطمئن بودند كه با دو گردان نیرو ظرف مدت 24 ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه به آبادان دسترسی پیدا كنند و در فاصله كوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان را از كشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. اما پیشبینی متجاوزین بعثی به هم ریخت و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشكر) در این نقطه زمینگیر كرده و 45 روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل "كارون" و "بهمن شیر"، آبادان را به محاصره در آورند. شهید جهانآرا در مورد یكی از صحنههای این حماسه عاشورایی میگوید: «امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را میدیدیم. بچهها توسط بیسیم شهادتنامه خود را میگفتند و یک نفر پشت بیسیم یادداشت میكرد. صحنه خیلی دردناكی بود. بچهها میخواستند شلیک كنند، گفتم: ما كه رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم بعد بمیریم. تانكها همه طرف را میزدند و پیش میآمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپیجی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچهها زدند. دومی در حال عقبنشینی بود كه به دیوار یكی از منازل بندر برخورد كرد. جیپ فرماندهی پشتسر به طرف بلوار دندهعقب گرفت، با مشاهده عقبنشینی تانک، بلند شدم و فریاد زدم: الله اكبر، الله اكبر، ... حمله كنید، كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...»
جانباز عزیز جنگ، برادر "محمد نورانی" در این باره میگوید: «وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید میآمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همینطور بچهها در خون خودشان میغلطند. اسلحهام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهانآرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچهها را از دست دادیم! در حالیكه شدیداً متأثر شده بود، مثل كوه استوار و مصمم گفت: اگر بچهها را دادیم اما امام را داریم، ان شاءالله امام خمینی(ره) زنده باشد.»
آنها بادست خالی در حالیكه اسلحه و مهمات نداشتند و سیاستبازانی چون بنی صدر ملعون و مشاورین جنگی او معتقد بودند كه خرمشهر و آبادان ارزش سیاسی – نظامی ندارد، باید زمین داد تا از دشمن زمان گرفت و ... با چنگ و دندان شجاعانه قدم به قدم و كوچه به كوچه با مزدوران بعثی جنگیدند و به فرمان رهبر و مقتدای خود، مردانه ایستادگی كردند و با توجه به اینكه پاسداران سپاه خرمشهر كم بودند، با عدهای از مردم مسلمان و مؤمن، مانع اشغال شهر شدند. تا اینكه رزمندگان، خودشان را در گروههای كوچك (در حد دسته و گردان) به آنها رسانده و تحت فرماندهی این سردار دلاور اسلام علیه دشمن وارد عمل شدند.
در این مرحله شهید جهانآرا با سازماندهی مناسب نیروهای سپاه و مردمی و بهكارگیری به موقع رزمندگان اسلام، عرصه را بر نیروهای عراقی تنگ كرده بود. اما فشار دشمن هر روز بیشتر میشد و ادوات و تجهیزات جنگ زیادی را وارد عمل میكرد.
برادری تعریف میكند: «روزهای آخر این مقاومت بود كه بچهها با بیسیم به شهید جهانآرا اطلاع دادند كه شهر دارد سقوط میكند. او با صلابت به آنها پیام داد كه باید مواظب باشیم ایمانمان سقوط نكند.» شهید جهانآرا میگفت: «آرزو میكنم در راه آزاد كردن خونینشهر و پاکكردن این لكه از دامان جوانان شهید شوم.»
او و همرزمانش با توكل به خدا، خالصانه جانفشانی كردند. در برابر دشمن ایستادند و با فرهنگ شهادتطلبی در برابر دشمن تا دندان مسلح مقاومت كردند و زیر بار ذلت نرفتند و یكبار دیگر حماسه حسینی را در كربلای ایران اسلامی تكرار نمودند.
سردار "غلامعلی رشید" در ارتباط با این حماسه به لحاظ نامی میگوید: «مقاومت در خرمشهر نه تنها در وضعیت مناطق مجاورش مثل آبادان اثر مستقیم داشت، بلكه در سرنوشت كلی جنگ نیز تأثیر گذاشت و باعث تأخیر حمله عراقیها به اهواز گردید و آنها نتوانستند در ادامه جنگ به اهداف خود برسند. برادر شهید جهانآرا با الهام از سرور آزادگان جهان، حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و یارانش به ما آموخت كه چگونه باید در برابر دشمن مردانه جنگید.
ویژگیهای اخلاقی
شهید جهانآرا در كنار فعالیتهای گسترده نظامی، به مسئله خودسازی و جهاد با نفس و كوششهای عرفانی در جهت تقرب هرچه بیشتر به خداوند با تلاوت پیوسته قرآن، دعا و تلاش برای افزایش میزان آگاهیهای سیاسی و اجتماعی توجه ویژهای داشت.
از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار بود و نفوذ كلام عجیبی داشت. خوش خلقی، قاطعیت، خلوص، تقوی، توكل، فداكاری، اعتماد عمیق به ولایت فقیه و امام راحل(ره) و خستگیناپذیری از خصوصیات بارز وی بود.
به برادران میگفت: «انقلاب بیش از هرچیز برای ما یک امتحان الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان آن امتحان باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنهها با خلوص و شهامت، محكم بایستیم و از طولانی شدن دوران امتحان و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوهبر اینكه خود را از قید افكار شرکآلود و وابستگیها، پاک و خالص میكنیم، ریشه و نهال انقلابمان عمیق و استوارتر میشود و از انحراف و شكست مصون میماند.
در مبارزات، هیچگاه به مسیر انحرافی گام ننهاد و همیشه از محضر علما و روحانیون كسب فیض میكرد. عشق و علاقه زیادی به حضرت امام خمینی(ره) داشت و تكه كلامش این بود: «من مخلص و چاكر امام هستم.» از جمله سخنانش این بود كه: «مادامی كه به خدا اتكا داریم و رهبریت بزرگی چون امام داریم، هیچ غمی نداریم.»
سید محمد دارای روحیهای عرفانی بود و بسیاری از اوقات دیده میشد كه در حال راز و نیاز با خدای خود است. زمانی كه در زندان به سر میبرد، از نماز شب غفلت نمیكرد.
تواضع و فروتنی در سید موج میزد. با وجود اینكه فرماندهی سپاه خرمشهر را بهعهده داشت خود را یک بسیجی میدانست و در حالیكه فرماندهای قاطع بود اما رابطه عاطفی و برادرانه خود را با نیروهای تحت امر حفظ كرده بود.
او به تربیت كادرهای كارآمد توجه خاصی داشت و در رشد دادن نیروهای مردمی تلاش چشمگیری نمود. صبر و استقامت، فداكاری و شهادتطلبی از خصایص بارزی بود كه وجود سید را بسان شمعی در انقلاب ذوب نمود و جان شیرینش را فدای جانان كرد.
تحلیل رهبر معظم انقلاب از شهید
من مایلم اینجا یادی بكنم از محمد جهانآرا، شهید عزیز خرمشهر و شهدایی كه در خرمشهر مظلوم، آنطور مقاومت كردند. آن روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت. نه كه صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیری از كار افتاده را مرحوم شهید "اقارب پرست"، كه افسر ارتشی بسیار متعهدی بود از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر كرد. (البته این مال بعد است، در خود آن قسمت اصلی خرمشهر نیرویی نبود) محمد جهانآرا و دیگر جوانهای ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی، یک لشكر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ كه شب و روز روی خرمشهر می بارید، سی و پنج روز مقاومت كردند. همانطور كه روی بغداد موشک میزدند، خمپارهها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانههای مردم مرتب میبارید، اما جوانان ما سی و پنج روز مقاومت كردند. بغداد سه روزه تسلیم شد.
ملت ایران! به این جوانان و رزمندگانتان افتخار كنید. بعد هم كه می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب كمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود پانزده هزار اسیر در یكی دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلی هشت ساله ما، داستان عبرتآموز عجیبی است. من نمیدانم چرا بعضیها در ارائه مسائل افتخارآمیز دوران جنگ تحمیلی كوتاهی میكنند.
حضرت امام خامنهای فرماندهی كل قوا 22/1/1382 نماز جمعه تهران
نحوه شهادت
در ساعت 30/19 دقیقه سهشنبه، هفتم مهرماه 1360 (بعد از عملیات ثامنالائمه) یک فروند هواپیمای ۳۰ ــ ۱۳۰ از اهواز به مقصد تهران در حركت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانوادههایشان و مجروحین را به بیمارستانها برساند، كه در منطقه كهریزک تهران دچار سانحه شد و سقوط كرد. از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشكر شهید "ولی الله فلاحی" (جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سرتیپ شهید "موسی نامجو" (وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید "جواد فكوری" (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار سرلشكر پاسدار شهید "یوسف كلاهدوز" (قائم مقام فرماندهی كل سپاه) و سردار سرلشكر پاسدار شهید "سید محمدعلی جهانآرا" (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند.
شهید سید محمدعلی جهانآرا پس از سالها مبارزه، تلاش و فداكاری خالصانه در سختترین شرایط، به آرزوی دیرین خود رسید و به شرف شهادت نائل آمد.
وصیتنامه
از روزی كه جنگ آغاز شد تا لحظهای كه خرمشهر سقوط كرد، یک ماه بهطور مداوم كربلا را میدیدم. (ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الكافرین.)
بار پرودگارا! ای ربالعالمین، ای غیاثالمستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شكر میگویم كه شربت شهادت اینگونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده فقیر و حقیر و گناهكار خود ارزانی داشتی. من برای كسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم كه بر این صفحه كاغذ میخواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی كه این آزادی را حس نكردهاند و بر سر اموال این دنیا، ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی میكشانند، فرو آورم.
خداوندا! تو خود شاهدی كه من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنجهایی كه بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شكیبایی كردم، ولی این را میدانم كه این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نكردهاند، چون دربند نبودهاند یا در گوشههای تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بودهاند و یا در ...
و تو ای امامم! ای كه به اندازه تمام قرنها سختیها و رنجها كشیدی، از دست این نابخردان خُرد همه چیزدان! لحظه لحظه این زندگی بر تو همچون نوح، موسی و عیسی و محمد(ص) گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره تاریخ، بدان كه با حركتت، حركت اسلام را در تاریخ جدید شروع كردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین كردی. ولی ای امام، كیست كه این همه رنجها و دردهای تو را درک كند؟! كیست كه دریابد لحظهای كوتاهی از این حركت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و كلیه انسانهای حاضر و آینده تاریخ میباشد؟
ای امام! درد تو را، رنج تو را میدانم، چه كسانی با جان میخرند جوان با ایمان، كه هستی و زندگی تازه خویش را در راه هدف رسیدن حكومت عدل اسلامی فدا میكند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک میكنند، اینان كه از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت، كه اسلام است فدا میكنند.
ای امام! تا لحظهای كه خون در رگهای ما جوانان پاک اسلام وجود دارد، لحظهای نمیگذاریم كه خط پیامبرگونه تو، كه به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف كشیده شود.
ای امام! من بهعنوان كسی كه شاید كربلای حسینی را در كربلای خرمشهر دیدهام، سخنی با تو دارم كه از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمیخیزد و آن، این است: ای امام! از روزی كه جنگ آغاز شد تا لحظهای كه خرمشهر سقوط كرد، من یک ماه بهطور مداوم كربلا را میدیدم. هر روز كه حمله دشمن بر برادران سخت میشد و فریاد آنها بیسیم را از كار میانداخت و هیچ راه نجاتی نبود، به اتاق میرفتم، گریه را آغاز میكردم و فریاد میزدم، ای ربالعالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.