عباس(محمد) ‌ورامینی

شهید عباس(محمد) ‌ورامینی

تاریخ شهادت:
۲۸ آذر ۱۳۶۲
تعداد بازدید ۳۲۳۴ بار
زندگي حاج‌عباس وراميني از زبان مادرش:
شبي خواب ديدم كه در بياباني ساكت و پر رمز و راز هستم. در مقابلم تپه‌ای پر از مرواريد زيبا و درخشنده بود. مردی روحاني و نوراني در كنار تپه قدم مي‌زد. عمامه‌ای سفيد بر سر داشت وقتي نزديك تپه شدم، آن مرد نوراني، يكي از مرواريدها را نشانم داد و گفت كه اين مرواريد از آن توست. مرواريد را برداشتم. مرواريد درخشندگي عجيبي داشت. خوابم را برای كسي تعريف كردم و او تعبيرش اين بودكه خداوند به تو فرزندی مي‌دهد كه نمونه است. به‌دنبال اين خواب، خداوند به من فرزندی عطا فرمود كه زيبا و دوست داشتني بود.
عباس ظهر 5 بهمن‌ماه 1333 چشم به‌جهان گشود. من و پدرش تمام سعي و تلاشمان اين بود كه در تربيت عباس، از هيچ كوششی فروگذار نباشيم. او از كودكي شاد و بانشاط بود. دوره ابتدايي را در مدرسه جعفری در پاچنار گذرانيد. دوره متوسطه و دبيرستان را در مدرسه علميه سپری كرد. عباس بچه‌ای مذهبي‌، فعال و زرنگ بود. از نوجواني، وقتي كه محرم مي‌شد، دوستان و همسالانش را در محل جمع مي‌كرد و هيأت تشكيل مي‌داد و به سينه‌زني و زنجيرزني مي‌پرداختند. ده روز اول محرم در خانه پيدايش نمي‌شد. عاشق سيدالشهدا(ع) بود. در محل، به او عباس علمدار مي‌گفتند.
دوران تحصيل در دانشگاه:
عباس پس از گرفتن مدرك ديپلم به سربازی رفت. به‌رغم ميل باطني وارد ارتش شد، چرا كه اصلاً دوست نداشت به رژيم شاه خدمت كند. از اين‌رو خاطرش افسرده بود. پس از گذرانيدن دوره سربازی، در كنكور شركت كرد و در دانشگاه، رشته تربيتي كودك پذيرفته شد. به رشته‌اش علاقه داشت. همزمان با تحصيل به پرورشگاه‌ها مي‌رفت و هم‌چون يك پدر مهربان به كودكان بي‌سرپرست خدمت مي‌كرد. بيشتر شب‌ها در پرورشگاه بيدار مي‌ماند و با مهرباني به تر و خشك كردن بچه‌ها مي‌پرداخت.
دوران انقلاب:
همزمان با اوج‌گيری انقلاب، با شور و اشتياق زايد‌الوصف در راهپيمايي‌ها شركت مي‌كرد آن روزهايي كه قرار بود حضرت امام خميني(ره) از پاريس تشريف آورد. عباس سراسر شب در سرمای زمستان، در بهشت زهرا، با چند نفر از دوستانش، برای حفظ جان امام ماند. روز ورود حضرت امام به ايران، در بهشت زهرا به حفاظت مشغول بود.
لانه جاسوسي:
در 13 آبان‌ماه 1358 كه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام سفارت آمريكا را تسخير كردند، عباس اولين كسي بود كه وارد لانه جاسوسي شد. يك سال در آن‌جا فعاليت كرد. در همان لانه با يك دختر مسلمان و متعهد آشنا شد و ازدواج كرد و روز مبعث حضرت رسول اكرم(ص) خدمت حضرت امام رفتند و خطبه ‌عقدشان را ايشان خواندند. زندگي خيلي ساده‌ای را با هم شروع كردند. همسرش نيز زينب‌وار همواره در كنار او، در خدمت انقلاب و مردم مسلمان بود.
فعاليت در سپاه و جبهه:
پس از تحويل گروگان‌ها عباس به عضويت سپاه پاسداران درآمد و در مركز آموزش سپاه منطقه 10 به فعاليت پرداخت. شبانه‌روز در سپاه كار مي‌كرد. در دستگيري منافقين تلاش جدي داشت. چند بار منافقين مي‌خواستند او را ترور كنند.
جنگ تحميلي كه شروع شد، مشتاقانه به جبهه شتافت. در عمليات بيت‌المقدس فرمانده يكي از گردان‌هاي تيپ حضرت رسول(ص) بود. در آن عمليات از ناحيه صورت مجروح شد مدتي در بيمارستان بهارلو بستري بود.كمي كه حالش بهتر شد، دوباره راهي جبهه گرديد. در سال 1362 از طرف سپاه نامش براي زيارت حج درآمد. عباس براي تبليغ انقلاب اسلامي، به حج رفت و در آن‌جا فعاليت‌هاي سياسي داشت. از حج كه بازگشت، گفتم: عباس! خوش به حالت كه رفتي و خانه خدا را زيارت كردي. گفت: خيلي دلم مي‌خواهد ملاقات و زيارت خدا نصيبم شود.
سردار بزرگوار حاج همت، درباره تأثير شگرف زيارت خانه خدا بر عباس مي‌گويد: از مكه كه برگشت، در يك دنياي ديگر سير مي‌كرد. تو خودش نبود. گوشه‌اي خلوت مي‌كرد و به نماز شب می‌ايستاد و به راز و نياز مشغول مي‌شد. گريه‌هايش در نماز شب عارفانه بود. در تنهايي به درگاه خدا استغاثه مي‌كرد. در اوج ناراحتي امكان نداشت يك ذره اخم و عصبانيت در وجود اين انسان الهي راه پيدا كند. هميشه تبسمي نمكين بر لب بود.
چگونگي شهادت:

شهيد وراميني پس از بازگشت از مكه عازم جبهه شد و پس از مدتي كوتاه، در عمليات والفجر 4 در پنجوين براثر اصابت تركش خمپاره، نيمه شب دوشنبه 28 آبان‌ماه 1362 به آرزوي ديرين خود رسيد و شهد شهادت نوشيد.

 

وصیت‌نامه سردار شهید حاج‌عباس(محمد) ورامینی، قائم‌مقام لشگر 27 محمد رسول‌الله:


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
ان‌الله اشتری من‌المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم‌الجنه یقاتلون فی سبیل‌الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقاً فی‌التوریه و‌الانجیل و‌القرآن و من اوفی بعهده من‌الله فاستبشروا ببیعکم‌الذی بایقتم به و ذالک هو‌الفوز‌العظیم.
خدا جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده آن‌ها در راه خدا جهاد می‌کنند که دشمنان دین را بکشند یا خود کشته شوند این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده است و از خدا باوفاتر به عهد کیست؟

ای اهل ایمان شما بخود در این معامله(خریداری بهشت ابد به جان و مال) بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است. با درود و سلام بر تمام شهدا و با درود و سلام به امام امت این تبلور اسلام راستین و این نور خدا و این کوبنده بر فرق مستکبرین جهان و این سلاله پاک حسین(ع) و این یاور مستضعفین جهان و این عاشق خدا و این مرد گریان نیمه‌شب و این جانشین امام زمان(ع) و این فقیه عادل زمان و این رهبر قلب‌های مؤمن و هم‌چنین با درود و سلام به امت شهیدپرور امتی که بهارین تعبیر را در مورد این مردم امام عزیزمان فرموده است که این ملت الهی شده است و من این مسئله را با گوشت و پوست بدنم حس کرده‌ام و آن را در جبهه‌های جنگ مشاهده نموده‌ام من بوی دست آن پیرمرد یا پیرزنی که نان تهیه کرده و برای ما به جبهه‌ها می‌فرستد به مشامم رسیده است من چهره آفتاب سوخته آن مرد روستایی و یا آن جوان روستایی که فقط به ندای حسین‌گونه امام لبیک گفته است را دیده‌ام من عشق به شهادت جوانان پاک حزب‌الله را در این‌جا دیده‌ام و خیلی نمونه‌های دیگری که هر کدام گویای حضور مردم در تمام صحنه‌های نبرد حق علیه باطل می‌باشد من با آن گفته امام عزیزمان که می‌گوید در جبهه‌ها حتی یک نفر هم پیدا نمی‌شود که از خانواده این مستکبرین باشد کاملاً مأنوس می‌باشم و این اصل معنی امامت و امت که هر دو کامل در نتیجه می‌بینم که انقلاب با شتابی سرسام‌آور به پیش می‌رود ان‌شاءالله تمام کاخ‌های ظلم را درهم خواهد کوبید و باعث نجات تمام مستعفین جهان خواهد شد و از همه مهم‌تر زمینه آماده می‌شود برای ظهور امام زمان(ع) و نکته بسیار ظریفی که در این‌جا مشهود است ارتباط قوی بین امام و امت می‌باشد که به فضل الهی این دو هم جهت حرکت می‌کنند و تا این هم‌سویی برقرار است ما پیروزیم اگر چه در بعضی از موارد شکست بخوریم که این شکست خود نیز پیروزی عظیمی می‌باشد و اما نظر من در مورد هر دوی این‌ها این است که امام چون آن ارتباط اخلاصی خود را با خدا برقرار کرده است و نمود آن همان گریه‌های شبانه امام می‌باشد راه خود را پیدا کرده و در صراط مستقیم حرکت خود را ادامه می‌دهد و این طرف که امت قرار دارد تا وقتی‌که قدر این نعمت الهی را بدانند و شکرگزاری کنند صددرصد خدا این نعمت را از او نخواهد گرفت مگر این‌که نعمتی از آن بالاتر به او بدهد و باز من نمود عینی این مسئله را در جبهه‌های جنگ مشاهده کرده‌ام و آن فریادهای پرخروش و مستضعف‌ترین مردم این جهان است که در حال حاضر تبلور آن در ایران و آن هم در جبهه‌ها است که فریاد می‌زنند خدایا خدایا ترا به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگه‌دار از عمر ما بکاه بر عمر او بیفزا.
باری تا این پیوند عمیق بین امام و امت وجود دارد شکست محال است ولی پیروزی روزبه روز روشن‌تر می‌باشد و امام تمام این‌ها حول یک محور و برای یک محور دور می‌زند و آن خداست و آن نیز عشق به لقاء است که هرکس به اندازه برای این مطلب سهم می‌گذارد و یکی مال و ثروت، یکی زن و بچه و یکی بهترین چیز خود آن هم نه یک بار بلکه حاضر است صد بار برای رسیدن به لقاءالله عطا نماید و آن جان ناقابل خودش می‌باشد تا بدین‌وسیله خونی که از هابیل تا حسین(ع) و از حسین تا کربلای ایران بر زمین ریخته شده است تداوم دهد و در این ارتباط آیندگان نیز راهشان و خطشان روشن می‌باشد. یعنی این‌که این خط سرخ باید هم‌چنان ادامه پیدا کند تا ظهور امام زمان(ع) که خط مبارزاتی ما روشن است و آن این است که مبارزه آن‌قدر ادامه دارد تا دیگر کسی روی زمین نباشد که لااله الاالله نگوید. و اما برگردم به وضع موجود خودم که قرار است فردا شب عملیاتی عظیم که می‌رود تا سرنوشت نبرد یک سال و نیمه جبهه حق علیه کفر را معین نماید و به اعتقاد من این نبرد درست شبیه به حالت روز 22 بهمن در ایران می‌باشد که این نبرد 22 بهمن برای جهان می‌باشد و در واقع صدور انقلاب ایران به تمام جهان و آغاز اولین گام جهانی برای ظهور امام زمان‌مان می‌باشد.