زندگینامه
سال 1342 همزمان با شکوفایی اولین جوانههای نهال انقلاب، تهران پذیرای قدوم داود، یکی دیگر از فرزندان اسلام و سربازان خمینی کبیر (ره) شد. او تحصیلاتش را تا سال ششم ابتدایی ادامه داد و پس از آن روی به کار آورد. در زمان اوج مبارزات انقلابی، پابهپای مردم جان بر کف در راهپیماییها و تظاهرات شرکت نمود و با فریاد «لبیک یا خمینی» نشان داد که از همان نوجوانی حامی و عاشق انقلاب و رهبر بزرگوارش است.
با شروع جنگ تحمیلی به ادامه تحصیل پرداخت و در کنار دفاع از میهن اسلامی، موفق به اخذ دیپلم گشت و سپس به دانشگاه امام حسین راه یافت. درس اما برای او همه چیز نبود چرا که آسمانی شدن را افتخاری بزرگ میدانست. او مدرسه عشق را برگزید و رهسپار جبهههای نور شد،در مدت حضور در جبههها، مسئولیتهای مختلفی چون فرماندهی گردان حضرت علی اصغر (ع) در لشگر 10 سیدالشهدا (ع) و یکی از گردانهای 27 محمد رسول الله (ص) را عهدهدار بود و پس از سه بار مجروحیت به افتخار جانبازی نائل آمد.
در نوزدهم دی ماه سال هزار و سیصد و شصت و پنج، داود با کولهباری از تجربه و خاطره، در عملیات کربلای پنج بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح و از دژ شلمچه راهی دیار معشوق گشت. مزار پاک و مطهر این شهید 23 ساله در قطعه 26، ردیف 4، شماره 84 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) می باشد.
خصوصیات اخلاقی شهید
فرزند زهرا (س)
داوود از کودکی علاقه خاصی به اهل بیت (ع)، مخصوصاً حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) داشت و هر وقت در ایام ماه مبارک رمضان و محرم، مراسمی برگزار میکردیم، او از دل و جان تلاش مینمود تا بهترین نحو از میهمانان پذیرایی شود. بعد از شهادت داوود خواهرش در خواب میبیند که بانوی دو عالم فاطمه زهرا (س) گریه میکنند. او علت را جویا میشود و حضرت صدیقه کبری (س) پاسخ میدهند: «اینان فرزندان من هستند. هر که بر حسین من گریه کند فرزند من است.»
خاطرهای از شهید
نور شهادت
درزمان اجرای عملیات کربلای 5 جهت آماده سازی سنگرها برای ورود گردان حضرت علی اصغر (ع)، زودتر به منطقه رفتم. وقتی بازگشتم و بعد از حدود دو هفته او را دیدم، بسیار خوشحال شدم و در آغوشش گرفتم. چهرهاش خیلی نورانی بود و لبخندی شیرین بر لب داشت. نزدیک غروب به سنگر او رفتم و او را در حال مناجات یافتم. این صحنه برایم خیلی آشنا بود. داوود با حالت تواضع و خشوع و التماس خاصی با خدا راز و نیاز میکرد. این حالت را بارها و بارها در بچههاییکه شهید شدند، دیده بودم. او دیگر در این دنیا نبود و از همان شب در آسمانها سیر می کرد. فردای آن روز بار سفر بست و به آسمانیان پیوست.
شهادت
بی صبرانه در انتظار شهادت
در شب دوم عملیات کربلای 5، گردان علی اصغر که داوود فرمانده آن بود، وارد صحنه نبرد شد. فرماندهی لشگر ابلاغ کرده بود که آمادگی کامل داشته باشید، احتمالا نیمهشب گردان راهی منطقه خواهد شد. ساعتها گذشت و ما هنوز منتظر بودیم. داوود بی صبرانه انتظار میکشید و مرتب با ستاد تماس می گرفت.. هنگامیکه بعد از ساعتها انتظار بالاخره دستور حرکت صادر گردید، سوار قایقها شده، به سمت دژ شلمچه به راه افتادیم. پس از ادای نماز ظهر به خط مقدم رفتیم و در یک کانال مستقر گشتیم و داوود با بی سیم مشغول هدایت و راهنمایی گردان بود که ناگهان خمپارهای در کانال منفجر شد و ترکش به سر او اصابت کرد. وقتی او را به بیمارستان شهید بقایی اهواز رساندیم آخرین لحظات فراق از محبوب را میگذراند. پزشکان تشخیص دادند که او به جراحی احیتاج دارد اما چیزی که داوود نیاز داشت جام گوارای شهادت بود که از دست لطف ازلی ستاند و عاشقانه سر کشید.