شهيد سيدحسين هاشمي در سال 1342 در شهرستان نراق در خانوادهای مذهبي و متوسط پا به عرصه وجود نهاد. در شهر قم مركز علم و تقوا بزرگ شد و از همان اوان كودكي با عشق و علاقه وافری كه نسبت به جدش داشت، در ايام محرم با كمك همسالانش خيمه برپا ميكرد و به سوگواری مشغول ميشدند. در همان دوران نوجواني با توجه به معرفتي كه نسبت به دين مبين اسلام داشت وجودش از ايماني راسخ به خدا و روز قيامت كامل شده بود.
در زمان انقلاب اسلامي او 15 سال داشت و در تمام صحنههای پرشور انقلاب نقش فعال را در محل ايفا ميكرد. پس از پيروزی انقلاب اسلامي سطح آگاهي و بينش سياسي و مذهبي شهيد حسين بالاتر رفت دردمند دردآشنا شد، غفلت را از خود ميراند...
با فرمان امام مبني بر تشكيل بسيج، حسين از نفرات پيشقدم در امر عضويت در بسيج و فعاليت در اين نهاد مقدس بود كه طبق پروندههای موجود او دوازدهمين عضو در بسيج شهرستان قم بود. او پس از آموزش در بسيج با شروع جنگ تحميلي به جبهه اعزام و تا قبل از شهادت چندين بار به جبهه رفته بود و چندين بار به سختي مجروح شده بود. او در سال 63 براي رفع تكليف شرعي ازدواج نمود كه حاصل اين ازدواج يك فرزند پسر بهنام علي ميباشد.
او چند ماهي كه از ازدواجش گذشت مجدداً به جبهه اعزام كه اين سفر هشت ماه طول كشيد كه ايشان فقط برای تولد فرزندش علي برای مدت 10 روز به قم برميگردد. او در عمليات غرورآفرين والفجر 8 بهشدت از ناحيه پا، شكم، دندان، و دستها مجروح ميشود كه بر اثر كثرت جراحت پزشكان از زنده ماندن وی قطع اميد ميكنند اما او بهطور معجزهآسايي طي چندين عمل جراحي بهبود مييابد. او از اينكه به شهادت نرسيده خيلي ناراحت بوده و هميشه غمگين بود. او شبي در خواب امام زمان(عج) را ميبيند كه با توجه به(خال صورت او) از او ميپرسد كه شما امام زمان هستيد؟ آقا لبخندی ميزند. سر شهيد(حسين كه كنار سجاده نشسته بوده است) را در آغوش ميگيرد و ميگويد حسين جان تو پهلوی جدمان، ما را رو سفيد كردی، وقتي حسين از خواب ميپرد غم را از دل خود بيرون شده ميبيند و با اميدی ديگر به زندگي ادامه ميدهد تا اينكه ميتواند با دست مجروح خود هشت انگشت(از يك بند) قطع شده بود، مختصر كاری انجام دهد. وقتي امتحان ميكند كه ماشه اسلحه را ميتواند بچكاند، گل از رخسارش ميشكفد و احساس ميكند كه دوباره ميتواند به جبهه برود. با اصرار زياد با توجه به حال نامساعدی كه داشته عازم جبهه ميشود و همسر دلبندش را به خدا ميسپارد و در تاريخ 18 دیماه 65 خود را به گردان حضرت ابوالفضل معرفي كه يك روز بعد وارد عمليات ميشوند كه پس از شهادت فرمانده گروهان، شهيد حسين فرماندهي گروهان را بهعهده ميگيرد و در تاريخ 65/10/22 در عمليات پيروزمند كربلای پنج در منطقه شلمچه به لقای دوست ميشتابد.
وصیتنامه شهید سیدحسین هاشمی:
بسماللهالرحمنالرحیم
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیلالله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئك هم الفائزون.
آنانكه ایمان آوردند و از وطن هجرت كردند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد كردند آنها را مقامی بلند است در نزد خدا، بهخصوص آنان رستگاران و سعاتمندان دو عالمند.
با سلام به منجی عالم بشریت امام زمان(عج) و نایب عظیمالشأنش امام عزیزمان پیر عارفان خمینیكبیر و با درود به تمامی شهیدان اسلام از صدر تاكنون و با سلام و درود بر امت قهرمان و همیشه در صحنه حزبالله چند جملهای را بهعنوان وصیت خدمتتان عرض میكنم.
ملت قهرمان و شجاع، ای شمایی كه با تحمل سختیها و فشارها از جانب ابرجنایتكاران شرق و غرب همواره چون كوهی استقامت كرده و میكنید، مطمئن باشید كه نظر حق تعالی به جانب شماست و پیروزی ان شاءالله نزدیك است.
تقاضای حقیر بهعنوان برادری كوچك از شما این است كه دنبالهروی روحانیت اصیل و ولایت فقیه باشید تا هیچ آسیبی به شما و دین و میهنتان نرسد و همیشه گوش به فرمان امام این رهبر دلسوز و حسین زمان و این نعمت بزرگ الهی باشید و در همه وقت این امام عزیزتر از جانم را دعا كنید.
و شما ای پدر و مادر بزرگوارم امیدوارم مرا حلال كنید و اگر نتوانستم برای شما فرزند مفیدی باشم مرا ببخشید و اگر از من خطایی سر زد مرا حلال كنید.
به شما خواهران توصیه میكنم اولاً مرا ببخشید و دیگر اینكه همیشه در زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت زینبكبری(س) را برای خود الگو قرار دهید.
و شما ای برادر عزیزم ان شاءالله با تلاش و كوشش بیشتر به درس خود ادامه دهی و در خط اسلام و ولایت فقیه گام برداری و هرگز خدای ناكرده از این راه كه راه انبیا است منحرف نشوی.
و شما ای همسر عزیزم:
در این لحظات كه شاید از آخرین لحظات زندگیم باشد به شما همسر عزیز و باوفایم عرض كنم اگر در طی این مدت كوتاه ولی پربار و ثمر از حقیر بدی یا كوتاهی دیدی امیدوارم به بزرگی خودت مرا ببخشی از شما تقاضا دارم فرزند عزیزم علی جانم را با لطف و عنایت پروردگار و با مهربانی و عطوفت شما با تربیت اسلامی او در مسیر مكتب حیات بخش اسلام و ولایت فقیه رشد نماید باز هم از شما عاجزانه تقاضا دارم مرا حلال كنی.
در اینجا از كلیه دوستان و آشنایان و فامیل و همسایگان میخواهم كه اگر از حقیر بدی یا خطایی دیدهاند مرا ببخشند و حلالم كنند.
در خاتمه با آرزوی عزت و سربلندی اسلام در سرتاسر جهان و پیروزی بر كفر و استكبار جهانی و طول عمر و سلامتی روز افزون برای امام عزیزتر از جانمان همگی شما را به خدا میسپارم.
والسلام علیكم و رحمهالله
سیدحسین هاشمی