هادی ابرار

شهید هادی ابرار

تاریخ شهادت:
۲۶ مرداد ۱۳۶۱
تعداد بازدید ۱۹۰۲ بار
هادی ابرار فرزند عالی در روز اول فروردین‌ماه سال 1336 در روستای كناری شهرستان تنگستان به‌دنیا آمد. هنوز 3 سال بیشتر نداشت كه پدرش را از دست داد و در پناه مادری دلسوز بزرگ شد.
سال 1352 جهت تأمین هزینه زندگی وارد نانوایی شد و در سال 1354 در جست‌و‌جوی كار، به كویت عزیمت نمود و در آن‌جا كنار مسجد شیعیان ساكن گشت. زبان عربی را در حد بسیار عالی فرا گرفت و پس از 4 سال، در 18 سالگی به وطن مراجعت نمود.
آن‌قدر دلش برای محرومان می‌تپید كه یك‌بار فردی را كه دچار بیماری سرطان شده بود، به روستا آورد تا با جمع‌آوری كمك مالی، هزینه مداوای وی تأمین گردد.
وقتی به خدمت نظام فرا خوانده شد ولی به دلیل مازاد بودن نیرو، از خدمت معاف گردید به شغل ملوانی مشغول گشت.
در سن 23 سالگی در تاریخ 1356/4/13 ازدواج كرد و به چغادك نقل‌مكان نمود.
با شروع جنگ، مشتاقانه به یاری امام شتافت و با وسیله‌ نقلیه شخصی خود، آردهای جمع‌آوری شده را به مردم می‌رساند تا برای رزمندگان نان درست كنند و نان‌ها را به جبهه می‌برد.
هادی چندی بعد ماشینش را فروخت و بدون اطلاع نزدیكان همراه ستاد جنگ‌های نامنظم به جبهه رفت و با سمت آر.پی.‌جی‌زن در میادین نبرد حق علیه باطل در عملیات ثامن‌الائمه و بیت‌المقدس جنگید و سرانجام در بیست‌و‌ششمین روز از مردادماه سال 1361 در سن 25 سالگی نامش را در جرگه‌ شهدای عملیات رمضان ثبت كرد و تا سال 1379 همه در انتظار بازگشتش بودند.

اما از این تاریخ به بعد دولت نام او را جزو شهدای گران‌قدر دفاع مقدس اعلام كرد؛ هر چند كه پاره‌های پیكرش غریب و گمنام در خاك تفتیده‌ جنوب باقی ماند.

 

وصیت‌نامه شهید هادی ابرار:


با تصمیمی راسخ و اراده‌ای آهنین و امید وافر و تابعیت از الگوهایی چون حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) و فرزند برومندش امام حسین(ع)، مشتاقانه به دیدار معشوق می‌روم. معشوقی كه بر من چه بسیار نعمت‌ها عنایت فرمود. معشوقی كه تمام كاینات به دست توانای اوست.... این بنده‌ ناقابل با كوله‌باری از گناه به‌سوی تو می‌آیم و خیلی خوشحالم و شاكرم كه تو چنین عنایتی و راهی به من آموختی و این لیاقت را به بنده‌ حقیر عطا كردی.
خدایا، در این راه به من توفیق و ثبات‌قدم بخش. آری، شهادت یاران صدیق امام و برادران رزمنده بسیار دشوار بود تا آن‌جا كه مرا از حالات نظاره‌گر بودن بیرون آورد و به مرحله‌ عمل كشاند و فكرم را به‌سوی معشوق سوق داد.
سفری است كه باید همه بروند و به زندگی دنیوی پایان دهند و چرا كاری نكنیم كه پایانش مانند علی(ع) و حسین(ع) باشد و مانند حسین(ع) شهید نباشیم و روح نبخشیم و مرگ سرخ را بر زندگی ننگین ترجیح ندهیم.
شهادت یك امتحان است كه خودمان با تمام وجود انتخاب می‌كنیم، نه یك مسئله‌ اتفاقی است .از شما می‌خواهم كه به همه بگویید اجباری نیست، و با آگاهی كامل و هدفی مشخص پای در میدان آزمایش می‌نهیم و آن‌قدر می‌جنگیم تا جانمان را فدای اسلام كنیم تا خدا از ما راضی شود.
خدایا مرگم را شهادت در راه اسلام و قرآن قرار بده. از شما مسلمانان می‌خواهم امام را تنها نگذارید و همیشه بعد از نمازهایتان جهت سلامتی امام عزیز و تعجیل در ظهور امام زمان(عج) دعا نمایید و از این سنگر آزادی و عدالت و حامی مستضعفان حمایت كنید.
با وحدت كامل برخیزید و در این جهاد شریك شوید و از جنگ و شهادت نهراسید. بر شیطان‌های شرق و غرب و اسراییل جنایت‌كار بشورید و دست این خون آشامان را از سر كشورهای اسلامی كوتاه نمایید.
مرا ببخشید و حلال كنید كه نتوانستم آن‌طور كه باید و شاید دینم را نسبت به شما ادا كنم. در فقدان من كاری نكنید كه روحم را آزار دهید. در شهادت من گریه نكنید و به جای لباس سیاه، خرما و شیرینی تقسیم نمایید. از مردم بخواهید كه به شما تسلیت نگویند؛ بلكه تبریك گویند.
اگر من شهید شوم، به آرزوی دلم رسیده‌ام. كاری نكنید كه دل دشمنان شاد شود. این منافقان كه هیچ نمی‌فهمند، مبادا جلوی آن‌ها ناراحتی كنید كه خوشحال شوند. افتخار كنید كه فرزندتان چنین سعادتی را پیدا كرده است. از دوستانم حلالیت بطلبید.
در پایان از شما خواستارم كه تقوا پیشه كنید و از اطاعت غافل نشوید. در پایان سفارش می‌نمایم كه همواره در خط امام، قدم بردارید و او را تنها نگذارید و مانند مردم كوفه نباشید كه امام حسین(ع) را دعوت كردند و تنهایش گذاشتند و هیچ‌وقت از ستون پنجم غافل نشوید.